خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شپوختن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شپوختن
/šepuxtan/
معنی
= اشپیختن
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شپوختن
لغتنامه دهخدا
شپوختن . [ ش ِ ت َ ] (مص ) شپیختن . اشپوختن .اشپیختن . (از فرهنگ فارسی معین ). دکه زدن و صدمه و آسیب رسانیدن باشد از روی قوت و قدرت . (از برهان ) (از فرهنگ نظام ) (از انجمن آرا). پهلو به پهلو و دوش به دوش زدن . || افشانیدن . (برهان ). افشاندن بود و آ...
-
شپوختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] šepuxtan = اشپیختن
-
شپوختن
فرهنگ فارسی معین
(ش تَ) (مص م .)پاشیدن ، افشاندن .
-
جستوجو در متن
-
شپیختن
فرهنگ فارسی معین
(ش تَ) نک شپوختن .
-
اشپختن
لغتنامه دهخدا
اشپختن . [ اِ پ ُ ت َ ] (مص ) شپوختن . رجوع به اشپوختن شود.
-
شپیختن
لغتنامه دهخدا
شپیختن . [ ش ِ ت َ ] (مص ) پاشیدن باشد مطلقاًاعم از آب و غیره . (برهان ). پاشیدن است و آن را اشپیختن و اشپوختن و شپوختن نیز گویند. (فرهنگ نظام ).
-
اشپوختن
لغتنامه دهخدا
اشپوختن . [ اِ ت َ ] (مص ) اشپیختن . شپوختن . شپیختن . پاشیدن . فشاندن . گل نم زدن . پاشیدن باشد اعم از آنکه آب پاشند یا چیزی دیگر. (آنندراج ).