شکافتگویش اصفهانی تکیه ای: âreškâft طاری: bešeškâft طامه ای: boyeškoft طرقی: vâšeškoft کشه ای: vâšeškoft نطنزی: vâšeškoft
شکافتfissionواژههای مصوب فرهنگستانواکنشی هستهای که در آن هستۀ سنگین به دو یا چند هستۀ سبکتر تقسیم شود
بهرۀ شکافتfission yieldواژههای مصوب فرهنگستان1. مقدار انرژی ناشی از شکافت در انفجار هستهای 2. نسبت درصد شکافتهایی که به تولید نوکلیدی خاص منجر میشود
اتاقک شکافتfission chamberواژههای مصوب فرهنگستانوسیلهای که نوترونهای گرمایی را با آشکارسازی شکافتپارههای ناشی از جذب نوترونها در دیوارۀ داخلی اندازهگیری و شمارش میکند
شکافتگیلغتنامه دهخداشکافتگی . [ ش ِ / ش َ ت َ / ت ِ ] (حامص ) رخنه و شکاف . (از ناظم الاطباء). انشقاق . ترک . تراک . کفتگی . کافتیدگی . ترکیدگی . غاچ . شکاف . چگونگی چیز شکافته . (یادداشت مؤلف ): فتاق ؛ شکافتگی ابر از شعاع آفتا
شکافتنلغتنامه دهخداشکافتن . [ ش ِ / ش َ ت َ] (مص ) پاره کردن . (ناظم الاطباء) (حاشیه ٔ برهان چ معین ). خرق کردن . شق کردن .خرق . صدع . خرع . شِق ّ. شَق ّ. منشق کردن : شکافتن هیزم . دریدن دوخته . مقابل دوختن . (یادداشت مؤلف ) : از اژدهای
شکافتنیلغتنامه دهخداشکافتنی . [ ش ِ / ش َ ت َ ] (ص لیاقت ) درخور شکافتن . شایسته ٔ شکافتن . قابل شکافتن . (یادداشت مؤلف ).
شکافتهلغتنامه دهخداشکافته . [ ش ِ/ ش ِ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) چاک شده و دریده . (ناظم الاطباء). چاک خورده . رخنه یافته . (فرهنگ فارسی معین ). مُطَیَّر. (منتهی الارب ). مشقوق . منشق . کفته . مِفَلَّق مُفَلَّقَة. کافته . کافتیده . ت
نوترون تأخیریdelayed neutronواژههای مصوب فرهنگستاننوترونی که پس از وقوع شکافت هستهای از واپاشی شکافتپارهها حاصل میشود
شکافتگیلغتنامه دهخداشکافتگی . [ ش ِ / ش َ ت َ / ت ِ ] (حامص ) رخنه و شکاف . (از ناظم الاطباء). انشقاق . ترک . تراک . کفتگی . کافتیدگی . ترکیدگی . غاچ . شکاف . چگونگی چیز شکافته . (یادداشت مؤلف ): فتاق ؛ شکافتگی ابر از شعاع آفتا
شکافتنلغتنامه دهخداشکافتن . [ ش ِ / ش َ ت َ] (مص ) پاره کردن . (ناظم الاطباء) (حاشیه ٔ برهان چ معین ). خرق کردن . شق کردن .خرق . صدع . خرع . شِق ّ. شَق ّ. منشق کردن : شکافتن هیزم . دریدن دوخته . مقابل دوختن . (یادداشت مؤلف ) : از اژدهای
شکافتنیلغتنامه دهخداشکافتنی . [ ش ِ / ش َ ت َ ] (ص لیاقت ) درخور شکافتن . شایسته ٔ شکافتن . قابل شکافتن . (یادداشت مؤلف ).
شکافتهلغتنامه دهخداشکافته . [ ش ِ/ ش ِ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) چاک شده و دریده . (ناظم الاطباء). چاک خورده . رخنه یافته . (فرهنگ فارسی معین ). مُطَیَّر. (منتهی الارب ). مشقوق . منشق . کفته . مِفَلَّق مُفَلَّقَة. کافته . کافتیده . ت
بهرۀ شکافتfission yieldواژههای مصوب فرهنگستان1. مقدار انرژی ناشی از شکافت در انفجار هستهای 2. نسبت درصد شکافتهایی که به تولید نوکلیدی خاص منجر میشود
اتاقک شکافتfission chamberواژههای مصوب فرهنگستانوسیلهای که نوترونهای گرمایی را با آشکارسازی شکافتپارههای ناشی از جذب نوترونها در دیوارۀ داخلی اندازهگیری و شمارش میکند
سنیابی اثر شکافتfission track datingواژههای مصوب فرهنگستانروشی برای محاسبۀ سن یا تعیین نسبت چگالی اثرهای شکافت خودبهخودی به اثرهای شکافت القاشده