شکافه زنلغتنامه دهخداشکافه زن . [ ش ِ / ش َ ف َ / ف ِ زَ ] (نف مرکب ) کسی که شکافه بر ساز میزند و سازنده و ساززن . (آنندراج ) (انجمن آرا). سازنده و مطرب . (برهان ). مطرب . (ناظم الاطباء). زخمه زن . نوازنده ٔ ساز با مضراب <span cl
شکافهلغتنامه دهخداشکافه . [ ش ِ / ش َ ف َ / ف ِ ] (اِ) زخمه ٔمطربان که بدان بربط و چغانه و مانند اینها نوازند.(فرهنگ اوبهی ). مضراب و چوبی که بدان ساز نوازند. (از برهان ) (از آنندراج ) (از انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ ج
شکوفهلغتنامه دهخداشکوفه . [ ش ِ / ش ُ ف َ / ف ِ ] (اِ) گل درختان میوه دار. (ناظم الاطباء) (غیاث ) شیرینه . سعفه . زهره . زهر. سور. تی تی . گره برگ بر درخت پیش از آنکه بگشاید. بهرمة: طلع؛ شکوفه ٔ خرما. (یادداشت مؤلف ). زهر. (ن
سکافهلغتنامه دهخداسکافه . [ س ِ ف َ / ف ِ ] (ع اِمص ) کفشگری . (منتهی الارب ) (دهار) (اقرب الموارد).
سکافهلغتنامه دهخداسکافه . [ س ُ ف َ / ف ِ ] (اِ) به معنی سکافره که مضراب سازنده ها باشد. (برهان ). رجوع به شکافه و سکافره شود.
ساززنلغتنامه دهخداساززن . [ زَ] (نف مرکب ) سازنواز. سازنده . شکافه زن : بمرگم نیاید کس از مرد و زن بغیر از مغنی و جز ساززن . ؟رجوع به ساز شود.
سازندهلغتنامه دهخداسازنده . [ زَ دَ / دِ ] (نف ) صانع. عامل . درست کننده . بعمل آورنده . ترکیب کننده : اگر سازنده ایشانند مر ترکیب انسان راچرا هر چار را با هم عدوی کینه ور دارد. ناصرخسرو. || بانی . ب
رودلغتنامه دهخدارود. (اِ) رودخانه ٔ عظیم و سیال . (برهان قاطع) . رودخانه یعنی آب عظیم . (آنندراج ). نهری که عظیم و جاری باشد. (غیاث اللغات ). رودخانه . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). نهر عظیم و سیال . (ناظم الاطباء). آب جاری فراوان که لفظ دیگر فارسی آن دریا و عربیش نهر و شط است . (از فرهنگ ن
مثاللغتنامه دهخدامثال . [ م ِ ] (ع اِ) فرمان . (از منتهی الارب ). حکم . (آنندراج ) (غیاث ). حکم و فرمان . ج ، اَمثِلَه و مُثل و مُثُل . (ناظم الاطباء). فرمان پادشاهی و مطلق حکم . (غیاث ) (آنندراج ) : بباید دانست که خواجه خلیفت ماست در هر چه به مصلحت بازگردد و مثال و اش
شکافهلغتنامه دهخداشکافه . [ ش ِ / ش َ ف َ / ف ِ ] (اِ) زخمه ٔمطربان که بدان بربط و چغانه و مانند اینها نوازند.(فرهنگ اوبهی ). مضراب و چوبی که بدان ساز نوازند. (از برهان ) (از آنندراج ) (از انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ ج
شکافهفرهنگ فارسی عمیدوسیلهای از جنس چوب، فلز، یا استخوان که با آن ساز میزنند؛ زخمه؛ مضراب: ◻︎ ز شادی همی در کف رودزن / شکافه شکافنده گشت از شکن (اسدی: ۵۳).
شکافهfissure 1واژههای مصوب فرهنگستانسطح شکست یا ترک در سنگ که در امتداد آن جداشدگی واضح وجود دارد و اغلب با مواد کانهدار پر میشود متـ . درزۀ باز open joint
شکافهلغتنامه دهخداشکافه . [ ش ِ / ش َ ف َ / ف ِ ] (اِ) زخمه ٔمطربان که بدان بربط و چغانه و مانند اینها نوازند.(فرهنگ اوبهی ). مضراب و چوبی که بدان ساز نوازند. (از برهان ) (از آنندراج ) (از انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ ج
شکافهفرهنگ فارسی عمیدوسیلهای از جنس چوب، فلز، یا استخوان که با آن ساز میزنند؛ زخمه؛ مضراب: ◻︎ ز شادی همی در کف رودزن / شکافه شکافنده گشت از شکن (اسدی: ۵۳).
سامانۀ شکافهfissure systemواژههای مصوب فرهنگستانگروهی از شکافههای همسن با شیب و امتداد کموبیش موازی
شکافهfissure 1واژههای مصوب فرهنگستانسطح شکست یا ترک در سنگ که در امتداد آن جداشدگی واضح وجود دارد و اغلب با مواد کانهدار پر میشود متـ . درزۀ باز open joint