شکایت گستریلغتنامه دهخداشکایت گستری . [ ش ِ ی َ گ ُ ت َ ] (حامص مرکب ) گله مندی . شکایت . گله گزاری . (فرهنگ فارسی معین ) : او تو را کی گفت کاین گلبتره ها را جمع کن تا تو را لازم شود چندین شکایت گستری . انوری (ازآنندراج ).|| ناله و زاری .
شقیاتلغتنامه دهخداشقیات . [ ش َ قی یا ] (ع ص ، اِ) ج ِ شقیة، به معنی زن بدبخت . (از یادداشت مؤلف ). و رجوع به شقیة و شقی شود.
شکیاتلغتنامه دهخداشکیات . [ ش َک ْ کی یا ] (ع اِ مرکب ) هر چیزی که شخص در آن شک کرده باشد. || هر چیزی که در وی شبهه بود. || هر چیز که شخص در آن دودل و متردد باشد. (ناظم الاطباء). || (اصطلاح فقهی ) در شرعیات مواردی که در نماز شک کنند و دارای احکام خاصی است ؛ مثلاً کسی در حال قیام شک میکند بین س
سپکادلغتنامه دهخداسپکاد. [ س ِ ] (اِ) ظاهراً مصحف «چکاد». سبکاد. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). بمعنی چکاد است که میان سر و بالای پیشانی و سر کوه و قله ٔ کوه باشد. (برهان ). میان سر و قله ٔکوه ، و بعضی بفتح سین و بای تازی گفته اند. (رشیدی ).
سقاتلغتنامه دهخداسقات . [ س ُ ] (ع اِ) سقاة. ج ِ ساقی . آب دهنده : تخت را بسه پایه یکی خاص و دیگری خاتون او سیم جهت سقات و خوان سالاران . (جهانگشای جوینی ).
کلپترهفرهنگ فارسی عمیدسخن بیمعنی؛ یاوه و بیهوده: ◻︎ او تو را کی گفت که این کلپترهها را جمع کن / تا تو را لازم شود چندین شکایت گستری؟ (انوری: ۴۵۴)
کلپترهلغتنامه دهخداکلپتره . [ ک َپ َ رَ / رِ ] (اِ) سخنان بیهوده و زبون و بی معنی راگویند. (برهان ). به معنی حرفهای بیهوده آمده . (آنندراج ). بی معنی و بیهوده . (ناظم الاطباء). سخن پراکنده و بی معنی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : او
گستردنلغتنامه دهخداگستردن . [ گ ُ ت َ دَ ] (مص ) (از: گستر + دن ، پسوند مصدری ) گستر، قیاس شود با بستر. هندی باستانی ستر + وی (پهن کردن )، پهلوی وسترتن (پهن کردن ). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). پهن کردن .(برهان ) (غیاث ) (آنندراج ). باز کردن . (صحاح الفرس ).منتشر کردن : تفریش ؛ بال گستردن مرغ
شکایتفرهنگ فارسی عمید۱. گله کردن از کسی به دیگری؛ از جور و ستم یا رفتار و کار بد کسی نزد دیگری گله کردن یا نالهوزاری کردن.۲. تظلم؛ دادخواهی.
شکایتلغتنامه دهخداشکایت . [ ش ِ ی َ ] (از ع ، اِمص ) گله کردن . (غیاث ) (آنندراج ). گله گزاری . گله مندی . (ناظم الاطباء). گله و ملال انگیز از صفات اوست ، وبا لفظ کردن و زدن و ریختن و داشتن و بردن مستعمل . (آنندراج ). شکایة. گله کردن . از کسی پیش کسی گله کردن . درددل کردن . شرح درد و رنج و بی
شکایتدیکشنری فارسی به انگلیسیbeef, complaint, grievance, gripe, grumble, mutter, plaint, remonstrance, representation, squawk
شکایتفرهنگ فارسی معین(ش یَ) [ ع . شکایة ] 1 - (مص ل .) گله کردن از کسی نزد دیگری . 2 - (اِمص .) داد - خواهی .
شکایتفرهنگ فارسی عمید۱. گله کردن از کسی به دیگری؛ از جور و ستم یا رفتار و کار بد کسی نزد دیگری گله کردن یا نالهوزاری کردن.۲. تظلم؛ دادخواهی.
شکایتلغتنامه دهخداشکایت . [ ش ِ ی َ ] (از ع ، اِمص ) گله کردن . (غیاث ) (آنندراج ). گله گزاری . گله مندی . (ناظم الاطباء). گله و ملال انگیز از صفات اوست ، وبا لفظ کردن و زدن و ریختن و داشتن و بردن مستعمل . (آنندراج ). شکایة. گله کردن . از کسی پیش کسی گله کردن . درددل کردن . شرح درد و رنج و بی