شکرلبلغتنامه دهخداشکرلب .[ ش َ ک َ / ش َک ْ ک َ ل َ ] (ص مرکب ) شیرین لب . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). معشوق شیرین لب . شیرین سخن .معشوق با لب بی نهایت زیبا و دلکش . آنکه لبی زیبا دارد. آنکه لبی لطیف و ظریف دارد. (یادداشت مؤلف ). کنایه از محبوب و مطلو
شکرلبفرهنگ فارسی عمید۱. شیرینلب.۲. شیرینگفتار.۳. (پزشکی) کسی که یکی از دو لبش چاک خورده باشد؛ لبشکری؛ سهلنج؛ سلنج.
شکرلبفرهنگ فارسی معین(شَ یا ش کَ لَ) (ص مر.) 1 - کسی که یکی از دو لبش چاک داشته باشد. 2 - کنایه از: شیرین گفتار، معشوق . 3 - گونه ای نان شیرینی .
شکرزبانلغتنامه دهخداشکرزبان . [ ش َ ک َ زَ ] (ص مرکب ) شیرین زبان . شیرین گفتار. (ناظم الاطباء). شیرین سخن . (یادداشت مؤلف ) : در مکتب عشق و عشقبازی معشوق شکرزبانم این است . نظامی .و رجوع به شکرسخن و شکرلب شود.
شکرفرهنگ فارسی معین(ش کَ) [ په . ] (اِ.) 1 - عصارة شیرینی که از چغندر قند یا نیشکر گیرند. 2 - کنایه از: سخن شیرین . 3 - در ترکیب با برخی واژه ها معنای خوش و دلنشین می دهد. مانند: شکر - خواب ، شکرخند، شکرلب .
بی زینهاریلغتنامه دهخدابی زینهاری . (حامص مرکب ) بی امانی . بی زنهاری . بی پناهی . || عهدشکنی . پیمان شکنی : شکرلب گفت از این زنهارخواری پشیمان شو مکن بی زینهاری . نظامی .بدین بارگه زان گرفتم پناه که بی زینهاری ندیدم ز شاه .<p cl
حساب برهم زدنلغتنامه دهخداحساب برهم زدن . [ ح ِ ب َ هََ زَ دَ ] (مص مرکب ) پریشان کردن و سررشته ٔ حساب از دست دادن : شکرلب میشنید و دم نمی زدحساب ناز را برهم نمی زد. سلیم (از آنندراج ) (ارمغان آصفی ).|| تقلب کردن در حساب . || جر زدن در قمار
لب شکریلغتنامه دهخدالب شکری . [ ل َ ش َ / ش ِ ک َ ] (ص مرکب ) خرگوش لب . شکافته لب . چهارلب . سه لبه . سلفه . سلنج . سه لنج . کفیده لب . اَعلم . علماء. افلح . صاحب آنندراج گوید: لب شکر و شکرلب ؛ کفته لب زیرین یا زبرین . کسی که لب چاک متولد شده باشد و بعضی گویند