خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شکسته خاطر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شکسته خاطر
/šekastexāter/
معنی
ملول؛ افسرده؛ آزرده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شکسته خاطر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی، مجاز] šekastexāter ملول؛ افسرده؛ آزرده.
-
شکسته خاطر
لغتنامه دهخدا
شکسته خاطر. [ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ طِ ] (ص مرکب ) مضطرب . آشفته . پریشان . مغموم . آزرده . (ناظم الاطباء). شکسته دل که استعاره ٔ مشهور است . (آنندراج ).که خاطری رنجیده و آزرده دارد : من شکسته خاطر از شروانیان وز لفظ من خاک شروان مومیایی بخش ایران آمده ....
-
واژههای مشابه
-
دست شکسته
لغتنامه دهخدا
دست شکسته . [ دَ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) شکسته دست . آنکه دست او شکسته باشد. || کسی را گویند که سبب تحصیل معاش از مایه و هنر و کمال و علم و فضل و قدرت و شجاعت و امثال اینها نداشته باشد و کسب و کار و صنعت و پیشه هم نداند. (برهان ). مرد بی معا...
-
توبه شکسته
لغتنامه دهخدا
توبه شکسته . [ ت َ /تُو ب َ / ب ِ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) بازگشته به گناه . سر باززده از توبه و عهد و میثاق . کسی که توبه ٔ خود را با گناه تازه باطل کرده باشد : عاشقی توبه شکسته همچو من از طواف خمستان آمد برون . خاقانی .رجوع به توبه شکستن و ...
-
چشم شکسته
لغتنامه دهخدا
چشم شکسته . [ چ َ / چ ِ م ِ ش َ / ش ِ ک َ ت َ / ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) چشم سفید و دیده ٔ سفید : نقش نگه درست ز خطش نشسته است این سرمه مومیایی چشم شکسته است نجف قلی خان (از آنندراج )رجوع به چشم سفید شود.
-
گردن شکسته
لغتنامه دهخدا
گردن شکسته . [ گ َ دَ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) آنکه استخوانهای گردن وی شکسته باشد. || نفرینی است . دشنامی است : من گردن شکسته چرا این کار را کردم ! من گردن شکسته چرا فلان چیز را گفتم !
-
نام شکسته
لغتنامه دهخدا
نام شکسته . [ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) بدنام : زیر فلک نیست هیچ جنس و گر هست هست بنوعی ز دهر نام شکسته . خاقانی .با نام شکستگان نشستن نام من و نام خود شکستن .نظامی .
-
broken chord
آکورد شکسته
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] ارائۀ نغمات یک آکورد، با هر ترتیبی، بهصورت متوالی
-
break sheer
لَمانشکسته
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] حالت شناورِ درلنگری که براثر فشار باد و جریان آب از حالت لَمان خارج شود
-
شکستهبندی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] ← استخوانپزشکی 2
-
صلیب شکسته
لغتنامه دهخدا
صلیب شکسته . [ ص َ ب ِ ش ِ ک َ ت َ/ ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) به فرانسه آن را گامه می گویند و آن صلیب انموذجی است که نیز گامادیون می نامند بشکل گامای یونانی بسمت راست (سوستیکا) یا بسمت چپ (سواستیکا) برگشته است . در میان ملل آریائی این علامت سابقه...
-
دندان شکسته
لغتنامه دهخدا
دندان شکسته . [ دَ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) که دندان وی شکسته باشد. که دندان وی را شکسته باشند. شکسته دندان . (یادداشت مؤلف ): دقم ؛ دندان شکسته از مردم و شتر، یا عام است . (منتهی الارب ). || مغلوب . رجوع به دندان شکستن شود.
-
دل شکسته
لغتنامه دهخدا
دل شکسته . [ دِ ل ِ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) دل آزرده و محزون .- امثال : دست شکسته بکار میرود دل شکسته بکار نمی رود . (امثال و حکم ).از دل شکسته تدبیر درست نیابد . (امثال و حکم ).
-
شاخ شکسته
لغتنامه دهخدا
شاخ شکسته . [ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) مطیع و منقاد. (ناظم الاطباء).