شکندلغتنامه دهخداشکند. [ ش ِ / ش َ ک َ ] (اِ) کرمی سرخ و خزنده در میان گل که خراطین نیز گویند. (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (آنندراج ) (فرهنگ جهانگیری ) (از برهان ) : در کوی این رباط زعقبی نشان مجوی هرگز بود مزاج سقنقور در شکن
سکینتلغتنامه دهخداسکینت . [ س َ ن َ ] (ع اِمص ) آرام و آسایش و آهستگی . (غیاث ). سکینة : چون دید که سفینه ٔ نوح بسلامت بر جودی فراغ قرار گرفت سکینت دل و طمأنینت خاطر او برفت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). رجوع به سکینة شود.
میشکندگویش خلخالاَسکِستانی: čâkənə دِروی: əšk.ənj.ə شالی: čâkənə کَجَلی: mi.šken.e/iya کَرنَقی: əškənəjə کَرینی: əškənjə کُلوری: čaki گیلَوانی: čakə لِردی: əškənjə
میشکندگویش کرمانشاهکلهری: šekene:d گورانی: šekene:d سنجابی: šekene:d کولیایی: ašekene: زنگنهای: šekene:d جلالوندی: mašekene: زولهای: mašekene: کاکاوندی: mašekene: هوزمانوندی: mašekene:
پوشینۀ تیغهشکندseptifragal capsule, valvular capsuleواژههای مصوب فرهنگستانپوشینهای که کفههای (valves) آن از محل دیوارهها کنده میشود
شکنده کاملغتنامه دهخداشکنده کام . [ ش ِ ک َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) بر خلاف مرام . || محروم . || بی طاقت . عاجز. (ناظم الاطباء).
دِنازDNase, deoxyribonuclease, DNAseواژههای مصوب فرهنگستانزیمایهای که پیوندهای نوکلئوتیدی دِنا را میشکند
شکنده کاملغتنامه دهخداشکنده کام . [ ش ِ ک َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) بر خلاف مرام . || محروم . || بی طاقت . عاجز. (ناظم الاطباء).
تاشکندلغتنامه دهخداتاشکند. [ ک َ ] (اِخ ) تاشکنت یا تاشگند. چاچ . تاش . شهری است به آسیای مرکزی که اکنون مرکز جمهوری ازبکستان است . دارای 585 هزار تن سکنه و محصولش ابریشم است . ناظم الاطباء آرد: شهری از ترکستان روس و پایتخت آسیای مرکزی ... و این شهر را در سابق
داشکندلغتنامه دهخداداشکند. [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آختاجی بوکان شهرستان مهاباد. واقع در 14هزارگزی شمال بوکان و در مسیر شوسه ٔ بوکان به میاندوآب . جلگه ، معتدل مالاریایی دارای 330 تن سکنه است . آب آنجا از سیمین رود،محصو
باشکندلغتنامه دهخداباشکند. [ ک َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان عباسی بخش بستان آباد شهرستان تبریز که در 24 هزارگزی خاور بستان آباد و 12 هزارگزی شوسه ٔ میانه به تبریز در جلگه واقع است . ناحیه ای است سردسیر با <span class="hl" dir=
باشکندلغتنامه دهخداباشکند. [ ک َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان گورائیم بخش مرکزی شهرستان اردبیل که در 48 هزارگزی جنوب باختری اردبیل و 15 هزارگزی شوسه ٔ اردبیل به تبریز در کوهستان واقع است . ناحیه ای است با آب وهوای معتدل و <span
پوشینۀ تیغهشکندseptifragal capsule, valvular capsuleواژههای مصوب فرهنگستانپوشینهای که کفههای (valves) آن از محل دیوارهها کنده میشود