شکوفالغتنامه دهخداشکوفا. [ ش ُ ](نف ) شکفته . شکفته شده . شکوفان . بازشده چون غنچه و شکوفه . (از یادداشت مؤلف ). شکفنده . شکوفه دهنده . || میوه ٔ خشکی که خود بشکافد. (فرهنگ فارسی معین ). ولی میوه های خشک دیگری نیز یافت میشود که آنها را شکوفا مینامند و شکفتن آنها به اشکال مختلف است از این قرار
شکوفادیکشنری فارسی به انگلیسیabloom, blooming, efflorescent, florescent, flourishing, nascent, prosperous
شکوفافرهنگ نامها(تلفظ: šo(e)kufā) ویژگی گل یا غنچهای که باز شده است ، شکفته ؛ (به مجاز) با رونق ، پیشرفته ، رشد یافته .
خودشکوفاییself-actualizationواژههای مصوب فرهنگستانمحقق ساختن حداکثر تواناییهای بالقوۀ فرد توسط خودش