شیبان راعیلغتنامه دهخداشیبان راعی . [ ش َ ن ِ ] (اِخ ) نام یکی از زهاد عرفاست . (یادداشت مؤلف ) : همچنین شیبان راعی میکشیدگرد بر گرد رمه خطی پدید. مولوی .همچو آن شیبان که از گرگ عنیدوقت جمعه بر دعاخط میکشید.مول
سگبانلغتنامه دهخداسگبان . [ س َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان رودقات بخش مرکزی شهرستان مرند، دارای 611 تن سکنه و آب آن از چشمه و قنات است . محصول آن غلات ، زردآلو، بادام و شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4). ایستگا
سگبانلغتنامه دهخداسگبان . [ س َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) مستحفظ و نگاهبان سگ . (ناظم الاطباء). کَلاّب . (دهار) : تو از نژاد و تخمه ٔ سگبان قیصری من از نژاد سلمان یار پیمبرم . سوزنی .دل کدامین سگ بود جایی که صدجان بلکه بیش در رکاب ک
شبانلغتنامه دهخداشبان . [ ش َب ْ با ] (ع ص )شبانی . اشبانی . مرد که سرخ روی و گلگون سبلت باشد. (از متن اللغة). رجوع به شُبّان و رجوع به شبانی شود.
گرد برگردلغتنامه دهخداگرد برگرد. [ گ ِ ب َگ ِ ] (ق مرکب ) دور تا دور. همه ٔ اطراف : عنکبوت بلاش بر دل من گرد بر گرد برتنید انفست . خسروی .چو با تاج شاهی مرا دشمن است همه گرد بر گردم اهریمن است . فردوسی .<br
شیبانلغتنامه دهخداشیبان . [ ش َ / شی ] (ع اِ) شیبان و ملحان ، نام دو ماه زمستان است که در آن سردی زیاده باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).- یوم شیبان ؛ روز سرد با ابر تنک بی باران . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
خانان شیبانلغتنامه دهخداخانان شیبان . [ ن ِ ] (اِخ ) قلمروشان ناحیه ٔ ازبک نشین (بین انهار اورال و چو)، ایشان گاهی نیز بمقام خانی قبایل سیراردو رسیده اند و از حدود 1226 تا 1656 م . خان یا تزار تیومن و از 1
خاندان شیبانلغتنامه دهخداخاندان شیبان . [ ن ِ ش َ] (اِخ ) نام طایفه ای از «خانان سیراردو» است که بر دشتهای مسکن ازبکان و قزاقان و قرقیزها سلطنت داشته اند. رجوع به «خانان سیراردو» و «خانان شیبان » شود.