شیخوخةلغتنامه دهخداشیخوخة. [ ش َ خ َ ] (ع مص ) پیرگردیدن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). پیر شدن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || خواجه شدن . (منتهی الارب ). رجوع به شیخ (ع مص ) شود.
شیخوخیةلغتنامه دهخداشیخوخیة. [ ش َ خی ی َ ] (ع مص ) شیخوخة. پیرگردیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || خواجه شدن . (منتهی الارب ). رجوع به شیخوخة شود.
شخاخیلغتنامه دهخداشخاخی . [ ش َ ] (ص نسبی ) منسوب است به شخاخ که از قرای شاش (چاچ ) است . (از انساب سمعانی ).
شیخوخیةلغتنامه دهخداشیخوخیة. [ ش َ خی ی َ ] (ع مص ) شیخوخة. پیرگردیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || خواجه شدن . (منتهی الارب ). رجوع به شیخوخة شود.
شیخیلغتنامه دهخداشیخی . [ ش َ / ش ِ ] (حامص ) شیخوخت . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به شیخوخت و شیخوخة شود.
شیخلغتنامه دهخداشیخ . [ ش َ ] (ع مص ) پیر گردیدن . شیوخة [ ش ُ /شیو خ َ ]. شَیْخوخة. شَیْخوخیّة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پیر شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). || خواجه شدن . (منتهی الارب ).
شیخوختلغتنامه دهخداشیخوخت . [ ش َ / ش ِ خو خ َ ] (از ع ، اِمص ) شیخوخة. شیخوخیت . پیری بعد از پنجاه سالگی تا آخر عمر. (از غیاث ) (تاج المصادر بیهقی ): سن شیخوخت ؛ سن ذبول . (یادداشت مؤلف ). || رهبری معنوی . (فرهنگ فارسی معین ).
پیر شدنلغتنامه دهخداپیر شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) دیرینه سال گشتن . کلانسال گشتن . شیر شدن موی . (مجموعه ٔ مترادفات ). کافور در محاسن کشیدن . مژگان سفید کردن . (مجموعه ٔ مترادفات ). مشک را کافور کردن . (مجموعه ٔ مترادفات ). کهن سال شدن . بسالخوردگی رسیدن . تقنر. (منتهی الارب ). تطبیخ . (منتهی