سپردنیلغتنامه دهخداسپردنی . [ س ِ پ ُ دَ ] (ص لیاقت )چیزی که لایق سپردن باشد. (آنندراج ). تفویض شدنی و هرچیز که لایق امانت باشد. (ناظم الاطباء) : چون جان سپرد نیست بهر صورتی که هست در کوی عشق خوشتر و بر آستان دوست .سعدی (طیبات ).
سپردنیفرهنگ فارسی عمیدآنچه باید سپرده شود؛ درخور سپردن: ◻︎ چون جان سپردنیست به هر صورتی که هست / در کوی عشق خوشتر و بر آستان دوست (سعدی۲: ۳۵۹).
شردنگواژهنامه آزاددر یک ضرب المثل قدیمی به کار می رود: «من بگم تو نشنوی، شردنگی»؛ منظور از شردنگ آدم بی خیال است و کسی که متوجه نمی شود؛ آدمِ باری به هر جهت که برایش فرقی نمی کند چه پیش آید.
چپتواژهنامه آزاد{چَپَت} وسیله ای که از آن برای بافتن نوعی ریسمان (شیردَنگ) استفاده می شود چپت؛ چَ پَ ت (فارسی دری):نوعی کفش چرمی که با بندی از همان جنس به پشت پا بسته می شود. این نوع کفش بیشتر مورد استفاده دامداران و کشاورزان و شُبانان بوده است.