شیرطاقیلغتنامه دهخداشیرطاقی . (حامص مرکب ) طاق بودن چون شیر در شجاعت . (یادداشت مؤلف ). غرور و تکبر و عجب . (ناظم الاطباء) : به شیرطاقی خود غره ای نمی ترسی ز روزگار که دارد نهاد و طبع پلنگ . نجیب الدین جرفادقانی (از آنندراج ).|| ترسو
سرتاقلغتنامه دهخداسرتاق . [ س َ ] (اِخ ) ابن باتوبن توشی بن چنگیزخان . دومین از خانان گیوک اردو از خانان دشت قبچاق غربی خاندان باتو متوفی در 654 هَ . ق . رجوع به تاریخ گزیده ص 576 و تاریخ غازان ص 2</
سرطاقلغتنامه دهخداسرطاق . [ س َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان رستاق بخش خمین شهرستان محلات . سکنه ٔ آن 250 تن . آب آن از قنات . محصول آن غلات ، بنشن ، چغندر قند، انگور و پنبه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).