شیرنوشلغتنامه دهخداشیرنوش . (نف مرکب ) شیرنوشنده . که شیر مادر بخورد. شیرخوار : کودک اول چون بزاید شیرنوش مدتی خامش بود از جمله گوش .مولوی .
سرنیشلغتنامه دهخداسرنیش . [ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان احمدآباد بخش فریمان شهرستان مشهد. دارای 311 تن سکنه است . آب آن از قنات . محصول آن غلات است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
سیرانوشفرهنگ نامها(تلفظ: sirānuš) (سیر در پهلوی به معنی راضی و خشنود و انوش به معنای جاویدان) ، روی هم به معنی خوشنودی و رضایتمندی جاودان .
شیرینجلغتنامه دهخداشیرینج . [ ن َ ] (معرب ، اِ) معرب شیرینه . شیرینک . سعفه ٔ رطبه . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شیرینه شود.
شیر نوشیدنلغتنامه دهخداشیر نوشیدن . [ دَ ] (مص مرکب ) شیر خوردن . از پستان مادر شیر خوردن . (یادداشت مؤلف ) : شیری که به کودکی لبم نوشیده ست اکنون ز بناگوشم برزوشیده ست . عسجدی .رجوع به شیرنوش و شیر خوردن شود.
زادنلغتنامه دهخدازادن . [ دَ ] (مص ) ترجمه ٔ ولاد بکسر واو و آن را بعربی ولادت بر وزن کتابت و وضعالحمل نیز گویند. (آنندراج ).پهلوی Zatan، اوستا - Zan (زاییدن . زاییده شدن ). «بارتولمه 1657</span