خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شیرک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شیرک
/širak/
معنی
۱. شیر کوچک.
۲. (صفت) [مجاز] جسور و پردل.
〈 شیرک شدن: (مصدر لازم) [مجاز] جسور و گستاخ شدن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شیرک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مصغرِ شیر] širak ۱. شیر کوچک.۲. (صفت) [مجاز] جسور و پردل.〈 شیرک شدن: (مصدر لازم) [مجاز] جسور و گستاخ شدن.
-
شیرک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] širak ۱. شیره؛ عصاره.۲. شیرۀ تریاک.۳. شراب.
-
شیرک
لغتنامه دهخدا
شیرک . [ رَ ] (اِ مصغر) مصغر شیر، یعنی شیر کوچک . (ناظم الاطباء). اُسَید. شیربچه . (یادداشت مؤلف ). || جری و دلیر و پر دل و جرأت . (ناظم الاطباء). دلیر و جری (با لفظ ساختن و شدن و کردن مستعمل است ). (از آنندراج ).- شیرک ساختن ؛ دلیر ساختن کسی را. (...
-
شیرک
لغتنامه دهخدا
شیرک . [ رَ ] (اِ مصغر) مصغر شیره که نوعی از شراب است . (ناظم الاطباء). شراب . || شیره . عصاره . || شیره ٔ تریاک . (فرهنگ فارسی معین ).
-
شیرک
لغتنامه دهخدا
شیرک . [رَ ] (اِخ ) دهی است از بخش قاین شهرستان بیرجند. سکنه ٔ آن 371 تن . آب آن از قنات . صنایع دستی زنان آنجاقالیچه بافی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
شیرک
فرهنگ فارسی معین
(رَ) (اِ.) 1 - شیره ، عصاره . 2 - شیرة تریاک . 3 - شراب .
-
شیرک
لهجه و گویش مازنی
shirak دلاور و جسور
-
شیرک
لهجه و گویش مازنی
shirek ۱گستاخ پررو ۲دل باخته ۳عضو نرینه ی ماهی نر
-
شیرک
لهجه و گویش مازنی
shirek ۱وعده ی توخالی و دروغ به جهت فریفتن کسی شیره مالیدن ۲درخت ...
-
واژههای مشابه
-
شیْرِکْ
لهجه و گویش گنابادی
shirek در گویش گنابادی یعنی دشمنی داشتن ، کینه بر دل داشتن ، تنفر همراه با لج و لجبازی
-
شیرک، شیرک کردن
لهجه و گویش تهرانی
جسور . تشجیح، شیر کردن
-
ده شیرک
لغتنامه دهخدا
ده شیرک . [ دِه ْ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پاریز بخش مرکزی شهرستان سیرجان . واقع در 55هزارگزی شمال سعید آباد. سکنه ٔ آن 150 تن . آب آن از رودخانه تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
شیرک خانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [منسوخ] širakxāne ۱. میخانه.۲. جایی که در آن شیرۀ تریاک میکشند؛ شیرهکشخانه.
-
شیرک شدن
لغتنامه دهخدا
شیرک شدن . [ رَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) (اصطلاح عامیانه ) دلیر گشتن و باجرأت شدن . (ناظم الاطباء). دلیر و چیره شدن . (آنندراج ) (غیاث ). جری گردیدن . جری گشتن . به واسطه ٔ ندیدن مقاومتی بر قوت و نیروی خود فریفته و بالان شدن . بغلط خود را قوی شمردن . نظی...