چربدستی، چربدستیفرهنگ مترادف و متضاد۱. جلدی، چابکی، فرزی، ۲. مهارت، زبردستی، تردستی، استادی ۳. شیرینکاری ۴. هنرمندی
چربدستیلغتنامه دهخداچربدستی . [ چ َ دَ ] (حامص مرکب ) ظرافت و تیزدستی و چابکی . (ناظم الاطباء) : کمر بندد و چربدستی کندبصد مهر مهمان پرستی کند. نظامی . || هنرمندی . مهارت . چیره دستی : بفرمود تا زخم او را ب
ورزش باستانیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ستانی، ورزش زورخانه، چوگان، شکار، تیراندازی، اسب تازی فنونزورخانه، شیرینکاری، شلنگ، شاطری، زورگری، چرخ زدن، کباده کشیدن، تکپر، تکچرخ وسائل ورزشی زورخانه، وزنه، فنر، تخته شنا، سنگ، میل، کباده، دنبل، هالتر ادواتزورخانه، ضرب، تنبک، دامبک، طبل، کوس زنگ، زنجیر چوب تعلیم لباس زورخانه