شیطرجلغتنامه دهخداشیطرج . [ طَ رَ ] (اِ) دارویی است هندی و بسیار تیز و تند. (ناظم الاطباء). گیاهی است از تیره ٔ برغست ها که علفی و نسبتاً زیباست . ارتفاعش بین 30 سانتی متر الی 1/2 متر می باشد. این گیاه دارای ساقه های منشعب و ش
گسترشلغتنامه دهخداگسترش . [ گ ُت َ رِ ] (اِمص ) (از: گستر + ش ، پسوند اسم مصدر). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). عمل ِ گسترده . || (اِ) هر چیز را که توان پهن کرد از دام و بساط و فرش و امثال آن . (برهان ) (آنندراج ). فرش : بارگاهی بدو نمود بلندگسترش های بارگاه پرند
گسترشدیکشنری فارسی به انگلیسیamplitude, area, breadth, circle, development, diffusion, dimension, enlargement, expansion, extension, range, reach, spread, stretch, width
حب شیطرجلغتنامه دهخداحب شیطرج . [ ح َب ْ ب ِ ش َ طَ رَ ] (ع اِ مرکب ) درد مفاصل و اعصاب را سودمند آید و بول و حیض براند. صفت آن :تربده ، ده درم . صبر سقوطری ، بیست درم . زنجبیل و خردل سفید و ملح هندی و وج و شیطرج ، از هر یک دو درم . دار فلفل و عاقرقرحا، از هر یک درمی . فانیذ، چهار درم ، همه را کو
مسواک الراعیلغتنامه دهخدامسواک الراعی . [ م ِس ْ کُرْ را ] (ع اِ مرکب ) شامل زوفرا و شیطرج است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). بعضی گویند زوفراست و بعضی گویند شیطرج است و این صحیح است . (ابن البیطار). و رجوع به زوفرا و شیطرج شود.
شیترهلغتنامه دهخداشیتره . [ ش َ ت َ رَ / رِ ] (اِ) دوایی است که آنرا بیونانی سرخیوس و لبذیون خوانند، و معرب آن شیطرج است و به عربی مسواک الراعی خوانند. (برهان ). شیترک . شاهتره . شیطرج . رجوع به شاهتره و شیطرج شود.
حب شیطرجلغتنامه دهخداحب شیطرج . [ ح َب ْ ب ِ ش َ طَ رَ ] (ع اِ مرکب ) درد مفاصل و اعصاب را سودمند آید و بول و حیض براند. صفت آن :تربده ، ده درم . صبر سقوطری ، بیست درم . زنجبیل و خردل سفید و ملح هندی و وج و شیطرج ، از هر یک دو درم . دار فلفل و عاقرقرحا، از هر یک درمی . فانیذ، چهار درم ، همه را کو