شلونلغتنامه دهخداشلون . [ ش َ ] (اِ) جانوری از جنس شغال . (ناظم الاطباء) (برهان ) (فرهنگ جهانگیری ) (از آنندراج ) (انجمن آرا). نام جانوری است . (مهذب الاسماء).
شلونلغتنامه دهخداشلون . [ ش َ ] (ع اِ) در عربی چاروایی را گویند که گرسنه و لاغر باشد و بعضی چاروای فربه را گفته اند و بعضی چاروایی را گویند که نه فربه و نه لاغر باشد. (از فرهنگ جهانگیری ) (برهان ).
یسلونلغتنامه دهخدایسلون . [ ی ِ س ُ ] (اِخ )خاتون بزرگتر جغتای مغول پسر چنگیزخان که پس از مرگ وی به کمک حبش عمیدالملک و ارکان دولت به تمشیت امور ملک پرداخت . (از تاریخ جهانگشا ج 1 صص 228 - 229
صلونلغتنامه دهخداصلون . [ ص َ ] (اِ) میوه ٔ کبر است که به فارسی کورز گویندو آن رستنی باشد شبیه به گرده ٔ گوسفند و خرنوب نبطی همان است و به عربی ینبوت خوانند در دوشاب پرورده ٔ آن ادرار آورد و در سرکه پرورده شکم ببندد. (برهان ).
شیلوندلغتنامه دهخداشیلوند. [ ل َ وَ ] (اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان مراغه . سکنه ٔ آن 601 تن . آب از چشمه سارها. صنایع دستی زنان کرباس و جاجیم بافی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
شیلونهلغتنامه دهخداشیلونه . [ ش َ ن َ / ن ِ ] (اِ) لاک پشت و سنگ پشت را گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از فرهنگ جهانگیری ). باخه . (فرهنگ جهانگیری ). رجوع به مترادفات کلمه شود.
اسرائیللغتنامه دهخدااسرائیل . [ اِ] (اِخ ) (مملکت ...) این لفظ اولا بر تمام اسباط اثناعشر که در تحت سلطنت یک پادشاه بودند اطلاق میشد. (کتاب اول سموئیل 15:28 و 24:2</sp
شیلوندلغتنامه دهخداشیلوند. [ ل َ وَ ] (اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان مراغه . سکنه ٔ آن 601 تن . آب از چشمه سارها. صنایع دستی زنان کرباس و جاجیم بافی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
شیلونهلغتنامه دهخداشیلونه . [ ش َ ن َ / ن ِ ] (اِ) لاک پشت و سنگ پشت را گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از فرهنگ جهانگیری ). باخه . (فرهنگ جهانگیری ). رجوع به مترادفات کلمه شود.