خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صائم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
صائم
/sā'em/
معنی
روزهگیر؛ روزهدار.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
صائم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] sā'em روزهگیر؛ روزهدار.
-
صائم
لغتنامه دهخدا
صائم . [ ءِ ] (ع ص ، اِ) نعت فاعلی از صوم . روزه دار. || هر بازدارنده ای خود را از طعام و کلام و سیر و نکاح و جز آن . (منتهی الارب ). || ایستاده و برپای . ج ، صوام ، صیام ، صُوّم ، صیم ، صیّم ، صیامی . || نام روده ٔ دوم از جمله ٔ شش روده ٔ شکم . (غیا...
-
واژههای مشابه
-
صائم الدهر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] sā'emoddahr کسی که تمام روزهای سال را روزه بگیرد.
-
جستوجو در متن
-
صیامی
لغتنامه دهخدا
صیامی . [ ص ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ صائم . رجوع به صائم شود.
-
صایم
واژگان مترادف و متضاد
روزهدار، روزهگیر، صائم ≠ روزهخور
-
روزه دار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) ruzedār کسی که روزه گرفته؛ روزهگیر؛ صائم.
-
jejunitis
پزشکی
التهاب روده صائم (ژژونوم )
-
jejunotomy
پزشکی
برش روده صائم (ژژونوم )
-
duodenojejunostomy
پزشکی
اتصال دوازدهه به ژژونوم (صائم)
-
jejunectomy
پزشکی
برش و برداشتن (روده صائم) ژژونوم
-
jejunocolostomy
پزشکی
پیوند ژژونوم (روده صائم ) با قولون
-
صیم
لغتنامه دهخدا
صیم . [ ص ُی ْ ی َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ صائم . (منتهی الارب ). رجوع به صائم شود.
-
صیم
لغتنامه دهخدا
صیم . [ صی ی َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ صائم . (منتهی الارب ). رجوع به صائم شود.