سادملغتنامه دهخداسادم . [ دِ ] (ع ص ) پشیمان . (مهذب الاسماء) (قطر المحیط). اندوهگین و پشیمان . (شرح قاموس ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). پشیمان و غمگین . (شمس اللغات ). || اندوهگین و خشمناک . (شرح قاموس ) (اقرب الموارد). || متغیر العقل من الغم . الحزین الذی لا یطبق ذهاباً ولا مج
سادم نادملغتنامه دهخداسادم نادم . [ دِ مُن ْ دِ مُن ْ ] (ع ص مرکب ، از اتباع ) پشیمان . (مهذب الاسماء). ازاتباع است برای تأکید. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). اندوهگین و پشیمان . کور و پشیمان . سدمان ندمان .
صافش دومرحلهای متناوبalternating double filtrationواژههای مصوب فرهنگستانفرایند تصفیۀ فاضلاب ازطریق صافش زیستی در دو مرحله با تهنشینی میانی اختـ . صادم ADF 2
متصادملغتنامه دهخدامتصادم . [ م ُ ت َ دِ ] (ع ص ) برهم زننده و با هم کوبنده . (آنندراج ). برهم زده شده و با هم کوفته . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || انبوهی کرده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تصادم شود.
تصادملغتنامه دهخداتصادم . [ ت َ دُ ] (ع مص ) بهم واکوفتن . (زوزنی ). برهم زدن و با هم کوفتن و انبوهی کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بهم واکوفته شدن . (مجمل اللغة). بهم واکوفتن . و گاهی مراد از آن انبوه باشد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). خود را بیکدیگر زدن سواران و انبوهی کردن . (از اقرب ا
تصادمفرهنگ فارسی عمیدبه هم زده شدن؛ به هم کوفته شدن؛ سخت به هم خوردن دو چیز؛ کوفته شدن دو جسم به یکدیگر.