صافکاریفرهنگ فارسی عمید۱. صاف کردن چینوچروک پارچه یا ناهمواری چیزی.۲. هموار و تعمیر کردن قسمتهای مختلف بدنۀ اتومبیل.
صافکاریفرهنگ فارسی عمید۱. صاف کردن چینوچروک پارچه یا ناهمواری چیزی.۲. هموار و تعمیر کردن قسمتهای مختلف بدنۀ اتومبیل.
تعمیرکارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ، پینهدوز، مکانیک، صافکار، رفوگر، پارهدوز، نجار بازسازیکننده، ترمیمکننده، اصلاحکننده، مصلح ◄ رفرمیست درمانکننده، شفادهنده پزشک، جراح پلاستیک
صافکاریفرهنگ فارسی عمید۱. صاف کردن چینوچروک پارچه یا ناهمواری چیزی.۲. هموار و تعمیر کردن قسمتهای مختلف بدنۀ اتومبیل.