صخیخلغتنامه دهخداصخیخ . [ ص َ ] (ع اِ) آواز سنگ . (منتهی الارب ). || آواز زدن چیزی سخت را بر صخرة. || (مص ) بمنقار زدن زاغ پشت شتر را. (قطر المحیط).
سخاخلغتنامه دهخداسخاخ . [ س َ ] (اِخ ) جایگاهی است به چاچ در ماورأالنهر. (از معجم البلدان ) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
سخاخلغتنامه دهخداسخاخ . [ س َ ] (ع ص ، اِ) زمین نرم نیکوریگ . (آنندراج ) (منتهی الارب ). زمین نرم . (مهذب الاسماء) (برهان ) (جهانگیری ) (اقرب الموارد) : تیر غمزه چو کند داد نشست تا پر اندر سخاخ سینه ٔ من .نجم الدین دایه (از رشیدی ).<br
شخاخیلغتنامه دهخداشخاخی . [ ش َ ] (ص نسبی ) منسوب است به شخاخ که از قرای شاش (چاچ ) است . (از انساب سمعانی ).