لغتنامه دهخدا
شیدرنگ . [ رَ] (اِخ ) نام پهلوانی در نهایت فضل و دانش ، و او طبعرا واجب الوجود میداند چه هیچ چیز خالی از او نیست . (برهان ). شیدرنگ بود از ایران و در نبرد سردسر بخش رزم آرایان با مردی دانش گرد آورده بود از آزار خلایق برکران ، در اواسط حکومت ضحاک (؟) سر کشید و اژدهادوش او را ب