صدصدفرهنگ فارسی عمیدصدتاصدتا: ◻︎ به عیب خویش یک دیده نمایی / به عیب دیگران صدصد گشایی (نظامی۲: ۲۰۱).
صدصدلغتنامه دهخداصدصد. [ ص َ ص َ ] (ق مرکب ) صدتا صدتا.و مقصود تکثیر است یعنی فراوان : بعیب خویش یک دیده نمائی بعیب دیگران صدصد گشائی . نظامی .جنیبت کش وشاقان سرائی روانه صدصد از هر سو جدائی . نظامی .<
سگدستلغتنامه دهخداسگدست . [ س َ دَ ] (اِ مرکب ) چارپایی (اسب ، استر، خر) که هر دو زانویش از یکدیگر جدا و دور باشد و مهره های زانویش نزدیک بهم و پیوسته چنانکه بهنگام راه رفتن برهم ساید دستهای وی را سگدست گویند. (فرهنگ فارسی معین ). || میله ٔ فلزی و بسیار محکم که رابط بین فرمان اتومبیل و چرخها ا
صده در صدهلغتنامه دهخداصده در صده . [ ص َ دَ / دِ دَص َ دَ / دِ ] (ق مرکب ) صدتاصدتا. صدصد : همه فیلسوفان صده در صده بپائینگه (؟) تخت او صف زده . نظامی .و این لغت در این
سرائیلغتنامه دهخداسرائی . [ س َ ] (ص نسبی ، اِ) منسوب به سراء. غلام مخصوص خدمت سرا : همی تا بود در سرای بزرگان چو سیمین بتان لعبتان سرائی . فرخی .هرگز بکجا روی نهاد این شه عالم با حاشیه ٔ خویش وغلامان سرائی . <p class="autho
مستخلصلغتنامه دهخدامستخلص . [ م ُ ت َ ل َ ] (ع ص ) مخصوص خود کرده . (ناظم الاطباء). رجوع به استخلاص شود. || رها شده . خلاص شده . آزادشده . نجات یافته . خلاصی یافته . (ناظم الاطباء). رهائی یافته . رها. یله . آزاد. رهیده . رسته . رستگار. خلاص : یکان یکان شمر ابجد حروف