صراریونلغتنامه دهخداصراریون .[ ص َ ری یو ] (ع اِ) ج ِ صراری . کشتی بانان . (از منتهی الارب ). || ج ِ صاری . رجوع به صاری شود.
شریرونلغتنامه دهخداشریرون . [ ش ِرْ ری ] (ع ص ، اِ) ج ِ شِرّیر. (قطر المحیط) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به شریر شود.
سرگرانلغتنامه دهخداسرگران . [ س َ گ ِ ] (ص مرکب ) کنایه از کسی که در قهر و غضب بوده و خشمناک باشد. (برهان ) (آنندراج ). خشمناک . (غیاث ) : زآن کرم است سرگران جان و سر سبکتکین زین سخن است دل سبک عنصر طبع عنصری . خاقانی .او سرگران با گ
سرگرانفرهنگ مترادف و متضاد۱. رنجیده، سرسنگین، قهر ۲. خودپسند، متکبر ۳. ناخشنود، نارضا، ناراضی ≠ خرسند، خشنود ۴. بیاعتنا ۵. خشمناک، خشمگین، عصبانی
صراریلغتنامه دهخداصراری .[ ص َ ری ی ] (ع اِ) کشتیبان . (تفلیسی ) (منتهی الارب ). || ج ِ صاری . ج ، صراریون . (منتهی الارب ).
خارکلغتنامه دهخداخارک . (اِخ ) جزیره ای است ازدهستان حیات داود بخش گناوه شهرستان بوشهر واقع در 37 هزارگزی جنوب باختر گناوه در خلیج فارس و طول این جزیره 85 هزار گز و عرض آن 4 هزار گز. ناحیه ای