صرقاعةلغتنامه دهخداصرقاعة. [ ص ِ ع َ ] (ع اِ) المقلاع . طرف فلاخن که بانگ کند. (منتهی الارب ). طرفه الذی یصوت عند نفضه فی الهواء. (اقرب الموارد).
شیرکوهلغتنامه دهخداشیرکوه . (اِخ ) دهی است از بخش رودبار شهرستان رشت . سکنه ٔ آن 812 تن . آب آن از چشمه های محلی . حمام و سه باب دکان دارد و روی ارتفاعات (4هزارگزی ) آن آثار دو قلعه ٔ خرابه ٔ قدیمی به نام کول و چهل گزچال دیده م
شیرکوهلغتنامه دهخداشیرکوه . (اِخ ) قله ٔ مهم کوههای غربی یزد. به ارتفاع 3660 گز. (از جغرافیای طبیعی کیهان ). نام کوهی به یزد. (یادداشت مؤلف ). کوهی است در جنوب غربی یزد که قله ٔ آن 4075 گز ارتفاع دارد. وجود همین کوه سبب شده اس
شیرکوهلغتنامه دهخداشیرکوه . (اِخ ) مکنی به ابوحارث و ملقب به ملک المجاهدین یا ملک منصوربن شاذی بن مردان عم صلاح الدین ایوبی حکمران حمص (از 581 هَ . ق .). (یادداشت مؤلف ).
سرقایهلغتنامه دهخداسرقایه . [ س َ ی َ ] (اِخ ) دهی از دهستان احمدآباد بخش فریمان شهرستان مشهد. دارای 895 تن سکنه . آب آن از قنات . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
سرکوهلغتنامه دهخداسرکوه . [ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کوهدشت بخش طرهان شهرستان خرم آباد. آب آن از رودخانه ٔ سرکوه . دارای 600 تن سکنه . محصول آن غلات ، لبنیات و پشم است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).