صریدةلغتنامه دهخداصریدة. [ ص َ دَ ] (ع ص ، اِ) میش سرمازده . ج ، صراید. (منتهی الارب ). النعجة التی قد انحلها البرد و اضربها. (اقرب الموارد).
شیردهلغتنامه دهخداشیرده . [ دِه ْ ] (نف مرکب ) انسان و یا حیوانی که شیر می دهد. (ناظم الاطباء). شیردهنده . (فرهنگ فارسی معین ).- پستان شیرده ؛ پستانی که شیر داشته باشد. (ناظم الاطباء).- گاو شیرده . رجوع به همین عنوان شود.
سپردهلغتنامه دهخداسپرده . [ س ِ / س َ پ َ / پ ُ دَ / دِ ] (ن مف ) طی کرده و راه رفته . (آنندراج ) (برهان ) : همه تنگدل گشته و تافته سپرده زمین شاه نایافته .
سپردهلغتنامه دهخداسپرده . [ س ِ پ ُ دَ / دِ ] (اِ) امانت . ودیعه . || (ن مف ) تسلیم شده . (ناظم الاطباء). || پایمال گردیده و بپای کوفته شده . (برهان ) (آنندراج ).هر چیز که بپای فروگیرند و پایمال کنند. (اوبهی ).
سردحلغتنامه دهخداسردح . [ س َ دَ ] (ع ص ، اِ) زمین نرم مستوی و هموار. || جای نرم که گیاه نصی رویاند یا عام است . (منتهی الارب ) (آنندراج ).