صعفلغتنامه دهخداصعف . [ ص َ ] (ع اِ) مرغی است کوچک . || نوعی از شراب اهل یمن که از شهد گیرند یا انگور را شکسته در ظرفی اندازند تا جوش زند و کفک اندازد. || (مص ) لرزه گرفتن . (منتهی الارب ).
شارش هلهشاوHele-Shaw flowواژههای مصوب فرهنگستانشارش خزشی شارهای با گرانروی بالا میان دو صفحة تخت با فاصلة بسیار کم
سهفلغتنامه دهخداسهف . [ س َ هََ ] (ع مص ) سخت تشنه گردیدن . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || (اِمص ) تشنگی سخت . (ناظم الاطباء).
سهولغتنامه دهخداسهو. [ س َهَْوْ ] (ع مص ) غافل شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 60). فراموشی . فراموش کردن . غافل شدن . (غیاث اللغات ) (منتهی الارب ). فراموش کردن و با لفظ کردن مستعمل است . (آنندراج ). || (اصطلاح
سیحفلغتنامه دهخداسیحف . [ س َح َ / س ِ ی َ / ح ِ ] (ع ص ، اِ) پیکان پهن و پیکان دراز. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
صعفرلغتنامه دهخداصعفر. [ ص ُ ف َ ] (ع اِ) بیض السمک . (بحر الجواهر). تخم ماهی اُشبل . ظاهراً صعقر است . رجوع به صعقر شود.
صعفرةلغتنامه دهخداصعفرة. [ص َ ف َ رَ ] (ع مص ) پیچیده شدن گردن . || رسانیدن خران را بیم و پراکنده کردن . (منتهی الارب ).
صعفصةلغتنامه دهخداصعفصة. [ ص َ ف َ ص َ ] (ع اِ) سکباجه ؛ یعنی شوربای با سرکه آمیخته ، لغت یمانی است . (منتهی الارب ).
صعفضلغتنامه دهخداصعفض . [ ص َ ف َ ] (اِ) از کلمات تذکاریه ٔ ابجدی نزد مسلمین مغرب زمین بجای سعفص متداول . رجوع به ذیل برهان قاطع چ دکتر معین ج 1 ص 77 شود.
نقصدیکشنری عربی به فارسینقص , کمي , کمبود , کسر , ناکارايي , نقطه ضعف , صعف اخلا قي , ضعف , تيغه شمشير , عيب , نابسندگي , نارسايي , نامناسبي , بي کفايتي , عدم تکافو , کسري
لرزهلغتنامه دهخدالرزه . [ ل َ زَ / زِ ] (اِمص ) اسم از لرزیدن . لرزش . لرز. رَجفه . رعشه . قرقفه . نحواء. وَزَغ . ارتعاد. رعدة [ رِ دَ / رَ دَ ] ارتعاش . فسره . تضعضع. تزلزل . اهتزاز.یازه . اِرتعاج . اِرتجاج ، اَصیص . ارزیز.
صعفرلغتنامه دهخداصعفر. [ ص ُ ف َ ] (ع اِ) بیض السمک . (بحر الجواهر). تخم ماهی اُشبل . ظاهراً صعقر است . رجوع به صعقر شود.
صعفرةلغتنامه دهخداصعفرة. [ص َ ف َ رَ ] (ع مص ) پیچیده شدن گردن . || رسانیدن خران را بیم و پراکنده کردن . (منتهی الارب ).
صعفصةلغتنامه دهخداصعفصة. [ ص َ ف َ ص َ ] (ع اِ) سکباجه ؛ یعنی شوربای با سرکه آمیخته ، لغت یمانی است . (منتهی الارب ).
صعفضلغتنامه دهخداصعفض . [ ص َ ف َ ] (اِ) از کلمات تذکاریه ٔ ابجدی نزد مسلمین مغرب زمین بجای سعفص متداول . رجوع به ذیل برهان قاطع چ دکتر معین ج 1 ص 77 شود.