شحوبةلغتنامه دهخداشحوبة. [ ش ُ ب َ ] (ع مص ) برگردیدن گونه ازلاغری یا گرسنگی یا از سفر. (منتهی الارب ). شحوب . (ازاقرب الموارد) (منتهی الارب ). و رجوع به شحوب شود.
شعوبیهفرهنگ فارسی عمیددر دورۀ بنیامیه، گروهی از مسلمانان، بهویژه ایرانیان که قائل به برتری عجم بر عرب بوده و عرب را تحقیر میکردند.
صعوبةلغتنامه دهخداصعوبة. [ ص ُ ب َ ] (ع مص ) دشوار شدن کار و مشکل گردیدن . (منتهی الارب ). دشخوار شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). دشوارشدن . (دهار). || (اِمص ) دشواری . (غیاث اللغات ). سختی . عسرت . ناخواری . خلاف سهولت : سهل باشد صعوبت ظلمات گر بدست
صهوبةلغتنامه دهخداصهوبة. [ ص ُ ب َ ] (ع اِ) سرخ سپیدی . (منتهی الارب ). رنگ سرخ مایل به زردی و سفیدی . (غیاث اللغات ). رنگ سرخ که در موی سر و ریش بعض مردم باشد. (غیاث اللغات از بحر الجواهر). رنگ سرخ به تیرگی مائل . (غیاث اللغات از منتخب ). رنگی میان سرخی و زردی . (غیاث اللغات از مفرح القلوب ).