صغرافرهنگ فارسی عمید۱. کوچک؛ کوچکتر.۲. (اسم) [مقابلِ کبری] (منطق) قضیۀ کوچک یا قضیۀ اول، مثلاً در «هر انسانی حیوان است»، «هر حیوانٍی جسم است»، «پس هر انسانی حیوان است» قضیۀ «هر انسانٍی حیوان است»، صغراست.
شغریلغتنامه دهخداشغری . [ ش َ را ] (ع اِ) سنگی که سگان بر وی شاشند. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
صغرانلغتنامه دهخداصغران . [ ص ُ ] (ع مص ) خرد گردیدن . (منتهی الارب ). || خوار شدن . (منتهی الارب ). || مائل شدن آفتاب به غروب . (منتهی الارب ). || (ص ) خرد. (منتهی الارب ).
غیبتفرهنگ فارسی عمید۱. [مقابلِ حضور] غایب شدن؛ ناپیدا شدن؛ پنهان شدن از نظر؛ نهان بودن.۲. در شیعۀ اثناعشری، نهان بودن امام دوازدهم از انظار.⟨ غیبت صغرا: در شیعۀ اثناعشری، غیبت امام دوازدهم از چهار سال بعد از تولد یعنی از سال ۲۶۰ (هـجری قمری) تا مدت ۶۹ سال (سال ۳۲۹ هـجری قمری) که سال فوت چهارمین نایب آن
بنات النعشفرهنگ فارسی عمیددو صورت فلکی در نیمکرۀ شمالی، شامل بناتالنعش صغرا و بناتالنعش کبرا؛ هفتبرادران؛ هفتبرارو؛ هفتاورنگ؛ هفتورنگ.⟨ بناتالنعش صغرا: (نجوم) صورتی فلکی در نیمکرۀ شمالی در دنبالۀ بناتالنعش کبرا و دارای هفت ستارۀ روشن که ستارۀ قطبی (جَدْی) در آن قرار دارد؛ دب اصغر؛ هفتاورنگ کِهین.&lan
صغرانلغتنامه دهخداصغران . [ ص ُ ] (ع مص ) خرد گردیدن . (منتهی الارب ). || خوار شدن . (منتهی الارب ). || مائل شدن آفتاب به غروب . (منتهی الارب ). || (ص ) خرد. (منتهی الارب ).