صغرافرهنگ فارسی عمید۱. کوچک؛ کوچکتر.۲. (اسم) [مقابلِ کبری] (منطق) قضیۀ کوچک یا قضیۀ اول، مثلاً در «هر انسانی حیوان است»، «هر حیوانٍی جسم است»، «پس هر انسانی حیوان است» قضیۀ «هر انسانٍی حیوان است»، صغراست.
شغریلغتنامه دهخداشغری . [ ش َ را ] (ع اِ) سنگی که سگان بر وی شاشند. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
ذوثرالغتنامه دهخداذوثرا. [ ث ِ ] (اِخ ) ذوثراءیوم ذی ثراء، نام یکی از جنگهای معروف عرب است . و ثرا، موضعی است میان روثیة و صغراء بزیر وادی الحّی .
وادی الصغراءلغتنامه دهخداوادی الصغراء. [ دِص ْ ص ُ غ َ ](اِخ ) رودی است در حجاز. (نخبةالدهر دمشقی ص 60).