صغيردیکشنری عربی به فارسیکوچک , خرده , ريز , محقر , خفيف , پست , غير مهم , جزءي , کم , دون , کوچک شدن ياکردن , جوان , تازه , نوين , نوباوه , نورسته , برنا
جعبۀ کورهsaggar/ saggerواژههای مصوب فرهنگستانجعبهای دیرگداز که بدنۀ سرامیکی را برای پخت در آن میگذارند و سپس در داخل کوره قرار میدهند
سیگارکcigarillo, little cigar, mini cigarواژههای مصوب فرهنگستانسیگاری که حجم و اندازهاش کوچکتر از سیگارهای معمولی است
رُس جعبۀ کورهsaggar clayواژههای مصوب فرهنگستانرُس دیرگدازی که در جعبۀ کوره به کار میرود و در برابر گرمایشها و سرمایشهای پیدرپی تاب میآورد
سیغرلغتنامه دهخداسیغر. [ غ ُ ] (اِ) سیخول است که خارپشت بزرگ تیرانداز باشد. (برهان ) (آنندراج ). رجوع به سیخول ، سیخور، سگر، سغرنه و سکرنه شود.
صغیرفرهنگ فارسی عمید۱. خُرد؛ کوچک.۲. خردسال.۳. (اسم، صفت) (فقه) پسری که هنوز به حد بلوغ نرسیده.۴. (اسم) (ادبی) در عروض، بحری بر وزن مستفعلن فاعلات مستفعلن.
صغیرالنصفلغتنامه دهخداصغیرالنصف .[ ص َ رُن ْ ن ِ ] (ع اِ مرکب ) نام قسمی خط عربی اختراع ذوالریاستین فضل بن سهل . (الفهرست ابن ندیم ص 13).