صغیلغتنامه دهخداصغی . [ ص َ ] (ع مص ) میل کردن . (منتهی الارب ) (مصادر زوزنی ). || بچسبیدن . (تاج المصادربیهقی ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). || شنیدن . لغتی است در ص غ و. (منتهی الارب ).
صغیلغتنامه دهخداصغی . [ ص ِ غ َن ْ] (ع مص ) میل کردن . (منتهی الارب ). || میل کردن کام دهن و یکی از دو جانب وی . (منتهی الارب ).
صغیلغتنامه دهخداصغی . [ ص ُ غی ی ] (ع مص ) میل کردن . || میل کردن کام دهن و یکی از دوجانب وی . || شنیدن . لغتی است در ص غ و. (منتهی الارب ).
شغولغتنامه دهخداشغو. [ ش َغ ْوْ / ش ُ غ ُوو ] (ع مص ) شغا. (ناظم الاطباء). ناهموار برآمدن دندانها. (منتهی الارب ) (آنندراج ). و رجوع به شغا شود.
شغولغتنامه دهخداشغو. [ ش ُغ ْوْ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَشْغی ̍، به معنی مرد ناهموار و درازدندان . (آنندراج ). ج ِ اَشْغی ̍ و شَغْواء. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به اشغی و شغواء شود.
سغولغتنامه دهخداسغو. [ س َغ َوْ / س َ ] (اِ صوت ) صدا و آواز طاس و طشت و طبق وامثال آن . (برهان ) (آنندراج ) (جهانگیری ) (رشیدی ).
صغيردیکشنری عربی به فارسیکوچک , خرده , ريز , محقر , خفيف , پست , غير مهم , جزءي , کم , دون , کوچک شدن ياکردن , جوان , تازه , نوين , نوباوه , نورسته , برنا
صغیرفرهنگ فارسی عمید۱. خُرد؛ کوچک.۲. خردسال.۳. (اسم، صفت) (فقه) پسری که هنوز به حد بلوغ نرسیده.۴. (اسم) (ادبی) در عروض، بحری بر وزن مستفعلن فاعلات مستفعلن.
صغیرالنصفلغتنامه دهخداصغیرالنصف .[ ص َ رُن ْ ن ِ ] (ع اِ مرکب ) نام قسمی خط عربی اختراع ذوالریاستین فضل بن سهل . (الفهرست ابن ندیم ص 13).
شنیدنلغتنامه دهخداشنیدن . [ ش َ / ش ِ دَ ] (مص ) شنفتن . شنودن . نیوشیدن . استماع . گوش کردن . گوش دادن . گوش داشتن . (یادداشت مؤلف ). سماع . (انجمن آرا) (آنندراج ) (برهان ) (تاج المصادر بیهقی ). سمع، یعنی سخن را گوش کردن . (غیاث اللغات ) :</
صغیرفرهنگ فارسی عمید۱. خُرد؛ کوچک.۲. خردسال.۳. (اسم، صفت) (فقه) پسری که هنوز به حد بلوغ نرسیده.۴. (اسم) (ادبی) در عروض، بحری بر وزن مستفعلن فاعلات مستفعلن.
صغیرالنصفلغتنامه دهخداصغیرالنصف .[ ص َ رُن ْ ن ِ ] (ع اِ مرکب ) نام قسمی خط عربی اختراع ذوالریاستین فضل بن سهل . (الفهرست ابن ندیم ص 13).
مصغیلغتنامه دهخدامصغی . [ م ُ ] (ع ص ) میل کننده . (از منتهی الارب ). کسی که گوش می دهد. (ناظم الاطباء).
مصغیلغتنامه دهخدامصغی . [ م ُ غا ] (ع ص ) مایل شده به طرفی : هو مصغی اناؤه ؛ درباره ٔ کسی گویند که از بهره و نصیب وی کم کرده باشند. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
اصغیلغتنامه دهخدااصغی . [ اَ غا ] (ع ص ) (نعت از صغو) آنکه میل کرده یا کام دهن و یکی از دو لفج یا دو جانب دهن او میل کرده است . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).