صفاگرایلغتنامه دهخداصفاگرای . [ ص َ گ ِ ] (اِخ ) یکی از خانهای کریمه و پسر نورالدین صفاگرای و از سلامتگرای زاده هاست . وی پس از وفات پدر متولد شد و عموی او بهادرگرای تربیت او را بعهده گرفت . در دوره ٔ اول خانی حاجی سلیم گرای سمت نورالدینی یافت . سپس معزول شد و در قضای قرین آباد اقامت کرد و به سا
صفورالغتنامه دهخداصفورا. [ ص َ ] (اِخ ) دختر حضرت شعیب و زوجه ٔ حضرت موسی است که در مقابل هشت سال شبانی شعیب با ازدواج با او نایل شد. (قاموس الاعلام ترکی ). و رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 84 و رجوع به تفاسیر شود <span class
مصاف ساختنفرهنگ مترادف و متضاد۱. صفآرایی کردن ۲. جنگ کردن، کارزار کردن، جنگیدن، رزمیدن، مصاف جستن، مصاف دادن
مصاففرهنگ مترادف و متضاد۱. آرزم، جنگ، رزم، غزا، غزوه، نبرد ۲. صفآرایی ۳. میدان جنگ، رزمگاه، عرصه نبرد، عرصه، میدان نبرد ≠ آرامش، صلح