شفارةلغتنامه دهخداشفارة. [ ش َ رَ ] (ع مص ) اندک شهوت گردیدن . || نزدیک شدن شهوت کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). || کم شدن و ناقص گردیدن . (آنندراج ).
شفاریةلغتنامه دهخداشفاریة. [ ش ُ ری ی َ ] (ع ص ) اذن شُفاریّه ؛ گوش بزرگ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
صفاریةلغتنامه دهخداصفاریة. [ ص ُ ری ی َ ] (ع اِ) مرغی است از انواع عصافیر، یا همان صافر است . (منتهی الارب ). تُبُشِّر. (منتهی الارب ). اصقع. (منتهی الارب ). بنجشک زرد. (مهذب الاسماء). چکاوک زرد. زرد چغو. زردک .
صفارةلغتنامه دهخداصفارة. [ ص َف ْ فا رَ ] (ع اِ) کون . (منتهی الارب ). است . (لغة سوادیه ) (اقرب الموارد). || چیزکی است میان کاواک از مس و مانند آن که کودکان بدان کبوتران را صفیر کنند تا بپرند، یا خر را تا آب خورد. (منتهی الارب ). || سرنای . (مفاتیح ). سورنای . سوسوتک .
صفارةلغتنامه دهخداصفارة. [ ص َف ْ فا رَ ] (ع اِ) کون . (منتهی الارب ). است . (لغة سوادیه ) (اقرب الموارد). || چیزکی است میان کاواک از مس و مانند آن که کودکان بدان کبوتران را صفیر کنند تا بپرند، یا خر را تا آب خورد. (منتهی الارب ). || سرنای . (مفاتیح ). سورنای . سوسوتک .