سگلاولغتنامه دهخداسگلاو. [ س َ ] (اِ مرکب ) سگلاب است که بیدستر باشد.(برهان ) (آنندراج ) (جهانگیری ). رجوع به سگلاب شود.
سلافلغتنامه دهخداسلاف . [ س ُ ] (ع اِ) می . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شراب .(غیاث ). می . باده . (فرهنگ فارسی معین ) : عیش اسلاف در سلاف مدان گل سیراب در سراب مکاب . خاقانی . || آنچه چکد از انگور قبل از فشردن . (اقرب الموارد) (منت
سیلافلغتنامه دهخداسیلاف . (ع اِ) دنباله ٔ شمشیر و کارد ومانند آن . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (آنندراج ).
سلاففرهنگ فارسی عمیدآنچه از آب انگور تخمیر شده و در صافی ریخته قبل از فشردن بچکد و فرو بریزد و آن بهترین نوع شراب است؛ می.
لاف زنلغتنامه دهخدالاف زن . [ زَ] (نف مرکب ) خودستا. خودنما. صلف . متصلف تأه . جعظری . تیاه . تیهان . صلاّف ، جعظار؛ کوتاه درشت لاف زن . جعظارة؛ کوتاه سطبر لاف زن کم عقل . تیار؛ مرد متکبر شوریده عقل لاف زن . (منتهی الارب ).
اصلافلغتنامه دهخدااصلاف . [ اِ ] (ع مص ) دشمن داشتن کسی را. (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و به زن گویند: اصلف اﷲ رفغک ؛ ای بغضک الی زوجک . (قطر المحیط). دشمن گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). || گران جان شدن . || کم خیر شدن کسی . (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم