صلیغلغتنامه دهخداصلیغ. [ ص َ ] (ع ص ، اِ) گاو و گوسفند شش ساله را گویند : خدا گفت پیغمبری کن به تیغکه دشمن خورد بر تن خود صلیغ. ملاطغرا (آنندراج ).با مراجعه به کتب لغت عرب ، مانند: منتهی الارب ، اقرب الموارد، قطر المحیط، تاج العروس
لکای بیرنگbleached shellac, bone dry bleached shellacواژههای مصوب فرهنگستانمحصول بیرنگ حاصل از رنگبَری صمغ لکای نارنجی
سلقلغتنامه دهخداسلق . [ س ِ ل َ ] (ع اِ) آنچه از درخت فروریزد. || گیاه شبرق خشک . || شهد که در طول خانه ٔ مگس است . طرف راه . (منتهی الارب ) (آنندراج ).