صمعرلغتنامه دهخداصمعر.[ ص َ ع َ ] (ع ص ) سخت . (منتهی الارب ). الشدید. ما غلظمن الارض . (قطر المحیط). زمین درشت . (منتهی الارب ).
صمعورلغتنامه دهخداصمعور. [ ص ُ ] (ع ص ) کوتاه بالای دلیر. (منتهی الارب ). القصیر الشجاع . (قطر المحیط).
چشمگیر، چشمگیرفرهنگ مترادف و متضاد۱. تماشایی ۲. قابل ملاحظه، شایانتوجه، زیاد، فراوان ۳. مهم، باارزش ۴. پرجلوه
سمریلغتنامه دهخداسمری . [ س َ م ُ ری ی ] (ع ص نسبی ) حیوانی که درخت سمرة یعنی درخت طلح را چرا میکند. (ناظم الاطباء).
صمعریلغتنامه دهخداصمعری . [ ص َ ع َ ری ی ] (ع ص ) سخت . || ناکس . (منتهی الارب ). مرد فرومایه . (مهذب الاسماء). || سرخ خالص از هر چیزی . (منتهی الارب ). الخالص الحمرة. (قطر المحیط). || (اِ) آنچه در وی سحر و افسون کارگر نشود. (منتهی الارب ).
صمعریةلغتنامه دهخداصمعریة. [ ص َ ع َ ری ی َ ] (ع ص ، اِ) مار خبیث که فسون نپذیرد. (منتهی الارب ). مار خبیث را نامند که گزیده ٔ آن قابل علاج نباشد. (فهرست مخزن الادویة).
صمعریلغتنامه دهخداصمعری . [ ص َ ع َ ری ی ] (ع ص ) سخت . || ناکس . (منتهی الارب ). مرد فرومایه . (مهذب الاسماء). || سرخ خالص از هر چیزی . (منتهی الارب ). الخالص الحمرة. (قطر المحیط). || (اِ) آنچه در وی سحر و افسون کارگر نشود. (منتهی الارب ).
صمعریةلغتنامه دهخداصمعریة. [ ص َ ع َ ری ی َ ] (ع ص ، اِ) مار خبیث که فسون نپذیرد. (منتهی الارب ). مار خبیث را نامند که گزیده ٔ آن قابل علاج نباشد. (فهرست مخزن الادویة).