سموحلغتنامه دهخداسموح . [ س َ ] (ع ص ) جوانمرد. (آنندراج ). نیکوکار. منعم . کریم النفس . متواضع و جوانمرد و سخی . (ناظم الاطباء).
سموحلغتنامه دهخداسموح . [ س ُ ] (ع مص ) جوانمرد گردیدن . || جوانمردی کردن و بخشیدن . (منتهی الارب ).
سموهلغتنامه دهخداسموه . [ س ُ ] (ع مص ) رفتن اسب چنانکه مانده نشود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ) (ناظم الاطباء). || مدهوش و متحیر شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
شموعلغتنامه دهخداشموع . [ ش َ ] (ع ص ) مرد یا زن بسیار لاغ و بسیار بازیگر و خندان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).زن سخت شوخ و خوشرو و بازیگر. (از اقرب الموارد).
شموعلغتنامه دهخداشموع . [ ش ُ ] (ع اِ) ج ِ شمع.(غیاث ) (یادداشت مؤلف ) (از اقرب الموارد). رجوع به شمع شود. شمعها. قندیلها. چراغها. (ناظم الاطباء).