صنایع غذاییfood industryواژههای مصوب فرهنگستانصنعتی که تولید، فراوری، نگهداری، بستهبندی و توزیع مواد غذایی را در بر میگیرد
گرمخانه 2saunaواژههای مصوب فرهنگستاناتاقی ویژه با حرارت زیاد که ورزشکاران و افراد عادی معمولاً برای کاهش وزن از آن استفاده میکنند
چشنگاهلغتنامه دهخداچشنگاه . [ چ َ ] (اِ مرکب ) جای جشن . محل سور و مهمانی . جشنگه . جای جشن و ضیافت . و رجوع به چشن و جشن شود.
سنپایهلغتنامه دهخداسنپایه . [ سَم ْ ی َ / ی ِ ] (اِ) خزنده ای است که در گوش رود. هزارپا. (الفاظ الادویه ).
سنایةلغتنامه دهخداسنایة. [ س ِ ی َ ] (ع اِ) همه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). یقال : اخذه بسنایته ؛ گرفت همه ٔ آنرا. (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
سناهلغتنامه دهخداسناه . [ س ِ ] (ع مص ) سالاسال دادن کسی را چیزی . || سالانه کردن کسی بر کاری . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || یک سال بعد یک سال بار آوردن خرمابن . (آنندراج ) (منتهی الارب ).
تقطیرماندstillageواژههای مصوب فرهنگستانضایعات مایع یا فراوردههای جانبی حاصل از تقطیر صنایع غذایی تخمیری
پورابmustواژههای مصوب فرهنگستانآبمیوهای که از پورۀ میوههای مورداستفاده در صنایع شرابسازی یا سایر صنایع غذایی به دست میآید
ماکارونیفرهنگ فارسی عمید۱. فرآوردهای در صنایع غذایی بهصورت رشتههای دراز یا شکلهای متنوع دیگر که از آرد تهیه میشود.۲. غذایی که از دم کردن این فرآورده تهیه میشود.
اواپراتورواژهنامه آزادتبخیر کننده یا اواپراتور (به انگلیسی:Evaporator) ابزاریست که برای تبخیر آب یا دیگر مایعات به کار می رود.این ابزار جز ابزارآلات پر کاربرد در صنایع مختلف از جمله صنایع غذایی، نوشابه سازی، سیستم های تهویه مطبوع و ... است.
صنایعفرهنگ فارسی عمید۱. [جمعِ صِناعَة] = صناعت۲. [جمعِ صَنیعَة] = صنیعه⟨ صنایع مستظرفه: [قدیمی] هنرهای زیبا مانند نقاشی، مجسمهسازی، منبتکاری.
صنایعلغتنامه دهخداصنایع. [ ص َ ی ِ ] (ع اِ) ج ِ صَنیع. (منتهی الارب ). ج ِ صَنیعَه . (المنجد) (مهذب الاسماء). رجوع به صنیع، صنیعة و صنائع شود : از هر صنایعی که بخواهی بر او اثروز هربدایعی که بجوئی بر او نشان . فرخی .و چون نصر گذشته
صنایعفرهنگ فارسی عمید۱. [جمعِ صِناعَة] = صناعت۲. [جمعِ صَنیعَة] = صنیعه⟨ صنایع مستظرفه: [قدیمی] هنرهای زیبا مانند نقاشی، مجسمهسازی، منبتکاری.
صنایعلغتنامه دهخداصنایع. [ ص َ ی ِ ] (ع اِ) ج ِ صَنیع. (منتهی الارب ). ج ِ صَنیعَه . (المنجد) (مهذب الاسماء). رجوع به صنیع، صنیعة و صنائع شود : از هر صنایعی که بخواهی بر او اثروز هربدایعی که بجوئی بر او نشان . فرخی .و چون نصر گذشته