صهریلغتنامه دهخداصهری . [ ص ِ ری ی ] (ع اِ) حوض . مغاکی که در آن آب گرد آید. (منتهی الارب ). رجوع به المعرب جوالیقی ص 215 سطر 19 صهریج شود.
شحریلغتنامه دهخداشحری . [ ش َ ] (ص نسبی ) منسوب به شحر واقع در عمان . (از انساب سمعانی ). منسوب به شحر ساحل میان عمان و عدن و عنبر شحری را از این ساحل آرند. (از یادداشت مؤلف ).
شحریلغتنامه دهخداشحری . [ ش َ / ش ِ ] (اِخ ) محمدبن عمر اصغر. شاعر و از اهل شحر است . (از منتهی الارب ).
شحریلغتنامه دهخداشحری . [ ش َ / ش ِ ] (اِخ ) محمدبن معاذ. محدث و از ساحل شحر است . (از منتهی الارب ).
شعریلغتنامه دهخداشعری . [ش َ را / ش ُ را / ش ِ را ] (ع اِمص ) شعر. (ناظم الاطباء). دانستن و دریافتن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به شعر شود.
شعریلغتنامه دهخداشعری . [ ش ِ ] (ص نسبی ) منسوب به شعر و نظم . (ناظم الاطباء).- قیاس شعری ؛ نوعی قیاس از منطق . (از کشاف اصطلاحات الفنون ) (یادداشت مؤلف ).رجوع به شعر شود.
صهریجلغتنامه دهخداصهریج . [ ص ِ ] (ع اِ) حوض . مغاکی که در آن آب گرد آید. (منتهی الارب ). صهری : در میان قعرها تخریجهااز سوی بی سوی این صهریجها. مولوی .|| آواز آب . (غیاث اللغات ).
تاج الاسلاملغتنامه دهخداتاج الاسلام . [ جُل ْ اِ ] (اِخ )(الامام ...) الخدابادی البخاری از محدثین است و کتاب حدیثی بنام اربعین دارد که در حدیث چهارم درباره ٔ اسلام آوردن حضرت علی (ع ) پیش از بلوغ احادیث و اشعاری نقل کرده است . صاحب حبیب السیر در ذیل اخبار و احادیثی که دلالت دارد بر سبق اسلام حیدر کر
اصهارلغتنامه دهخدااصهار. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ صِهْر. اهل بیت زن از داماد و پدرزن و برادرزن و دیگران ، در مقابل اَحماء که اهل بیت مرداست و از دو جهت صهر نیز گویند. (منتهی الارب ). ج ِ صهر، خویشی و قرابت و حرمت و تزوّج و مصاهرت . (آنندراج ). ج ِ صهر که به معانی قرابت و حرمت ختونت و قبر و شوهر دختر
صهریجلغتنامه دهخداصهریج . [ ص ِ ] (ع اِ) حوض . مغاکی که در آن آب گرد آید. (منتهی الارب ). صهری : در میان قعرها تخریجهااز سوی بی سوی این صهریجها. مولوی .|| آواز آب . (غیاث اللغات ).