صیدکنندهلغتنامه دهخداصیدکننده . [ ص َ / ص ِ ک ُ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف مرکب ) شکارکننده . شکارچی . صیاد. رجوع به صیاد شود.
آستری سدکنندهbarrier primerواژههای مصوب فرهنگستانپوشش آستری که با بازدارندگی مقاومتی و افزایش مقاومت الکتریکی بین سطح فلز و برقکاف از خوردگی زیرلایۀ (substrate) فلزی جلوگیری میکند یا جریان خوردگی آن را کاهش میدهد
رنگدانۀ سدکنندهbarrier pigmentواژههای مصوب فرهنگستانرنگدانهای به شکل پرک که برای افزایش قدرت حفاظتکنندگی آسترهای سدکننده به کار میرود
وشمگیرلغتنامه دهخداوشمگیر. [ وُ ] (نف مرکب ) وشم گیرنده . صیدکننده ٔ وشم . صیاد کرک (بلدرچین ) . (فرهنگ فارسی معین ).
اژدرشکارلغتنامه دهخدااژدرشکار. [ اَ دَ ش ِ ] (نف مرکب / ص مرکب ) صیدکننده ٔ اژدها. شکننده ٔ اژدها : ترک خدنگ افکن سندان گزاربر همه شیرافکن اژدرشکار.امیرخسرو.