ضایع کردنفرهنگ فارسی معین( ~ . کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) 1 - خراب کردن ، فاسد کردن . 2 - (عا.) کنف کردن ، بور کردن .
داع داعلغتنامه دهخداداع داع . [ ع ِ ع ِ ] (ع صوت ) کلمه ای است که بدان گوسپندان را خوانند یا زجر کنند. (منتهی الارب ).
داهلغتنامه دهخداداه . [ ه َ ] (اِخ )استرابون پارتیها را از مردم داه داند و این مردم وقوم را سکائی شمارد. (ایران باستان ج 3 ص 2192 و 2198). طایفه ای از سکاها که در شمال گرگان و در ساحل جنوب ش
addleدیکشنری انگلیسی به فارسیافزودن، ضایع شدن، ضایع کردن، فاسد کردن، گیج کردن، خرفت کردن، عیب دار کردن، ضایع، فاسد، چرکی، گندیده
هدرفرهنگ فارسی عمیدباطل؛ ضایع و بربادرفته.⟨ هدر دادن: (مصدر متعدی) از بین بردن؛ ضایع کردن.⟨ هدر رفتن: (مصدر لازم) از بین رفتن؛ ضایع شدن.
ضایعفرهنگ فارسی عمید۱. تباه؛ بیکاره؛ بیفایده.۲. [قدیمی] بیاعتبارشده.⟨ ضایع شدن: (مصدر لازم)۱. تباه شدن؛ نابود شدن.۲. بیهوده شدن.⟨ ضایع کردن: (مصدر متعدی) تباه کردن؛ نابود کردن.⟨ ضایع گذاشتن: (مصدر متعدی) [قدیمی] فروگذاشتن؛ مهمل گذاشتن.
ضایعلغتنامه دهخداضایع. [ ی ِ ] (اِخ ) عثمان بن بالغ الضایع. وی از عمروبن مرزوق و از وی محمدبن بکربن داسة البصری روایت کند. (سمعانی ).
ضایعلغتنامه دهخداضایع. [ ی ِ ] (اِخ ) لقب شاعری است از بنی ضبعةبن قیس بنام عمروبن قمئة بن ذریح بن سعدبن مالک بن ضبیعةبن قیس بن ثعلبة الشاعر. وی با امروءالقیس به بلاد روم رفت و بدانجا درگذشت ، و از این روی او را ضایع گفتند که در سرزمینی غیر وطن خود بمرده است . سمعانی گوید: و هو اول من عمل فی ا
ضایعلغتنامه دهخداضایع. [ ی ِ ] (ع ص ) تلف . تباه . (دهار) : ایزد امروز همه کار برای تو کندهمه عالم بمراد و بهوای تو کنداز لَطَف هرچه کند با تو سزای تو کندزآنکه ضایع نکند هرچه بجای تو کند. منوچهری (دیوان ص <span class="hl" dir="ltr"
ضایعفرهنگ فارسی عمید۱. تباه؛ بیکاره؛ بیفایده.۲. [قدیمی] بیاعتبارشده.⟨ ضایع شدن: (مصدر لازم)۱. تباه شدن؛ نابود شدن.۲. بیهوده شدن.⟨ ضایع کردن: (مصدر متعدی) تباه کردن؛ نابود کردن.⟨ ضایع گذاشتن: (مصدر متعدی) [قدیمی] فروگذاشتن؛ مهمل گذاشتن.
ضایعلغتنامه دهخداضایع. [ ی ِ ] (اِخ ) عثمان بن بالغ الضایع. وی از عمروبن مرزوق و از وی محمدبن بکربن داسة البصری روایت کند. (سمعانی ).
ضایعلغتنامه دهخداضایع. [ ی ِ ] (اِخ ) لقب شاعری است از بنی ضبعةبن قیس بنام عمروبن قمئة بن ذریح بن سعدبن مالک بن ضبیعةبن قیس بن ثعلبة الشاعر. وی با امروءالقیس به بلاد روم رفت و بدانجا درگذشت ، و از این روی او را ضایع گفتند که در سرزمینی غیر وطن خود بمرده است . سمعانی گوید: و هو اول من عمل فی ا
ضایعلغتنامه دهخداضایع. [ ی ِ ] (ع ص ) تلف . تباه . (دهار) : ایزد امروز همه کار برای تو کندهمه عالم بمراد و بهوای تو کنداز لَطَف هرچه کند با تو سزای تو کندزآنکه ضایع نکند هرچه بجای تو کند. منوچهری (دیوان ص <span class="hl" dir="ltr"