دع دعلغتنامه دهخدادع دع . [ دُ دُ ] (ع اِ فعل ) کلمه ای است که بدان گوسپندان را زجر کنند یا امر است به زجر گوسپندان . (منتهی الارب ).امر است به صدا زدن گوسفندان . (از اقرب الموارد).
ده دهلغتنامه دهخداده ده . [ دَ هِن ْ دَ هِن ْ ] (ع اِ) قولهم الا ده فلاده ؛ یعنی اگر نباشد این امر این ساعت پس نخواهد شد بعد از آن ، یعنی اگر این ساعت فرصت را غنیمت نشماری پس نخواهی یافت آن را گاهی . قاله الاصمعی و قال لاادری مااصله و قیل اصله فارسی ؛ ای ان لم تعطالاَّن فلم تعط ابداً. (منتهی ا
ده دهلغتنامه دهخداده ده . [ دَه ْ دَه ْ ] (ق مرکب ) ده تا ده تا. || (ص مرکب ) زر بی عیب و خالص .(از برهان ) (آنندراج ). طلا و زر خالص تمام عیار بی عیب . دهدهی . (از ناظم الاطباء). و رجوع به دهدهی شود.
ده دهیفرهنگ فارسی عمید۱. (ریاضی) = اعشاری۲. [قدیمی] ویژگی زر و سیم تمامعیار و خالص: ◻︎ پس ز ده یار مبشر آمدی / همچو زرّ دهدهی خالص شدی (مولوی: ۷۰۲).
چارقبفرهنگ فارسی معین(قَ) [ فا - ع . ] (اِمر.) نوعی از لباس پادشاهان و امراء. ضح - برخی «چارقد» را محرف همین کلمه دانند.
ضحلغتنامه دهخداضح . [ ض ِح ح ] (ع اِ) آفتاب . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ) (دهار). روشنی آفتاب وقتی که منتشر شود. (منتهی الارب ). روشنی آفتاب . (مهذب الاسماء). رنگ آفتاب . (منتهی الارب ). مقابل ظِل ّ، فی ٔ، سایه . || صحراء. (منتهی الارب ). صحرا که گیاه نداشته باشد و آفتاب بر آن تابد. (منت
رضحلغتنامه دهخدارضح . [ رَ ] (ع مص ) ریزه کردن سنگ ریزه و همچنین سفال خرمارا. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). شکستن استه ٔ خرما و سنگ . (تاج المصادر بیهقی ).
رضحلغتنامه دهخدارضح . [ رُ ] (ع اِ) اسم است ترضّح را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ریزریزه ٔ سفال خرما. (ناظم الاطباء). سفال خرمای شکسته و ریزه شده . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || شکسته و ریزه شده از هر چیز. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
مترضحلغتنامه دهخدامترضح . [ م ُ ت َ رَض ْ ض ِ ] (ع ص ) ریز ریز شده . (از منتهی الارب ). کوفته و سحق شده وریز ریز شده . (ناظم الاطباء). و رجوع به ترضح شود.