ضربهگیر 1crash cushionواژههای مصوب فرهنگستانمانعی که در برابر اشیای صلب نصب میشود تا شدت برخورد وسایل نقلیه به آن اشیا را کاهش دهد
حفاظ ضربهگیرfall-over protective structures, FOPSواژههای مصوب فرهنگستانسازهای که از راننده در برابر سقوط اشیایی مانند درخت و تنه و سنگ محافظت میکند
ضربهگیر 3tamponواژههای مصوب فرهنگستانوسیلهای در دو سر واگن یا لوکوموتیو که با مستهلک کردن انرژی ضربهای قطار، در هنگام حرکت یا عملیات تنظیم، از صدمه دیدن واگنها و لوکوموتیوها جلوگیری کند
ضربهگیر دُمtail skidواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از سازۀ دُم هواگَرد که برای کاهش شدت ضربات ناخواسته، در صورت برخورد با زمین، طراحی شده است
دریابرلغتنامه دهخدادریابر. [ دَرْ ب ُ ] (نف مرکب ) دریابرنده . بحرپیما. دریاپیما. طی کننده ٔ دریا. دریاگذار : کُه اندام و مه تازش و چرخ گردزمین کوب و دریابر و رهنورد.اسدی .
دربرفرهنگ فارسی عمیددر بغل؛ در کنار؛ در سینه.⟨ دربر داشتن: (مصدر متعدی)۱. در بغل داشتن.۲. شامل بودن.⟨ دربر کشیدن: (مصدر متعدی) در آغوش کشیدن.⟨ دربر گرفتن: (مصدر متعدی)۱. شامل بودن.۲. = ⟨ دربر کشیدن
حفاظ ضربهگیرfall-over protective structures, FOPSواژههای مصوب فرهنگستانسازهای که از راننده در برابر سقوط اشیایی مانند درخت و تنه و سنگ محافظت میکند