ضربۀ ولتاژvoltage impulseواژههای مصوب فرهنگستانموج ولتاژ گذرایی که، در آزمایشگاه، به یک خط یا تجهیزات وارد میشود و ویژگی آن افزایش سریع و به دنبال آن کاهش غیرنوسانی و ملایم ولتاژ است
دربچهلغتنامه دهخدادربچه . [ دَ چ َ / دَ ب َ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) مصغر درب . دریچه . در کوچک . (آنندراج ). در خرد. درچه : روز و شب دربچه ٔ مشرق و مغرب باز است ورنه از تنگی این خانه نفس می گیرد.<
دربهلغتنامه دهخدادربه . [ دَ ب ِ ](اِخ ) دهی است از دهستان سوسن بخش ایذه ٔ شهرستان اهواز، واقع در 24هزارگزی شمال ایذه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
دربهلغتنامه دهخدادربه . [ دَب َ / ب ِ ] (اِ) پارچه و پینه که بر جامه دوزند. (برهان ). پینه و درپی و پاره ای که بر جامه جز آن دوزند.(ناظم الاطباء). درپه . درپی . وصله . رقعه : زبس دربه که زد بر خرقه ٔ خویش ز سنگینی بدی هفتاد من
دربةلغتنامه دهخدادربة. [ دَ رِ ب َ ] (ع ص ) مؤنث دَرِب ، حریص . گویند: عقاب دربة علی الصید؛ عقاب حریص و دلیر بر شکار.(از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || زن عاقل و خردمند. || زن حاذق و ماهر در صنعت خویش . (از اقرب الموارد). و رجوع به دَرِب شود.
دربةلغتنامه دهخدادربة. [ دُ ب َ ] (ع اِ) عادت و خوی و دلیری بر حرب و هر کار. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کوهان گاو بداصل . (منتهی الارب ).
دنبالۀ ضربۀ ولتاژtail of voltage impulseواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از ضربۀ ولتاژ که پس از قله روی میدهد
پیشانی ضربۀ ولتاژfront of voltage impulseواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از ضربۀ ولتاژ که پیش از قله روی میدهد