ضرزملغتنامه دهخداضرزم . [ ض ِ زِ / ض َ زَ ] (ع ص ، اِ) ماده شتر کلان سال . آنکه در وی بقیه ای از جوانی باشد. کلان سال اندک شیر. (منتهی الارب ). اشتر پیر. (مهذب الاسماء). || افعی ً ضِرزم ؛ مار سخت گزنده . (منتهی الارب ).
درجملغتنامه دهخدادرجم . [ دَ ج َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان حُرجُند بخش مرکزی شهرستان کرمان . واقع در 36هزارگزی شمال کرمان و 6هزارگزی خاور راه فرعی چترود - کرمان . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8
درزملغتنامه دهخدادرزم . [ دَ رَ زَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان روضه چای بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه واقع در 10 هزارگزی شمال باختری ارومیه و یک هزارگزی شمال راه ارابه رو ارومیه به موانا، با 150 تن سکنه . آب آن از رودخانه و راه آن
دگرزیمallozyme, allelozymeواژههای مصوب فرهنگستانهریک از دو یا چند گونۀ یک زیمایه/ آنزیم که از دو یا چند دگرۀ موجود در یک جایگاه ژنی منشأ گرفته باشند
درازگاملغتنامه دهخدادرازگام . [ دِ ] (ص مرکب ) آنکه گام و قدم دراز دارد. گام دراز. (یادداشت مرحوم دهخدا). سَهَوَّق .