دغدلغتنامه دهخدادغد. [ دُ ] (اِ) عروس که زن داماد است . (از برهان ) (از آنندراج ). عروس .(صحاح الفرس ). || بیوگ . (ناظم الاطباء).
دغتلغتنامه دهخدادغت . [ دَ ] (ع مص ) فشردن گلوی کسی تا جان دهد. خفه کردن کسی را تا بقتل برسد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
ضغیطلغتنامه دهخداضغیط. [ ض َ ] (ع ص ، اِ) چاه گَنده ٔ پر از گل و لای سیاه در پهلوی چاه خوش آب و پاکیزه که آن را هم تباه و بویناک گرداند. (منتهی الارب ).چاه گنده در پهلوی چاه خوش آب که آن را هم بوناک و بدمزه گرداند. || سست رای ضعیف عقل . (منتخب اللغات ). سست عقل و تباه رای . ج ، ضغطی . (منتهی