دغانیلغتنامه دهخدادغانی . [ دُ ] (ص نسبی ) منسوب به دُغان که نام جد ابونصر احمدبن عفواﷲ است . (از الانساب سمعانی ). رجوع به دغان شود.
دغنةلغتنامه دهخدادغنة. [ دُ غ ُن ْ ن َ / دُ ن َ ] (ع اِ) ابر برهم نشسته . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دجنة. || ابر تاریک بی باران . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به دجنة شود.
دغینةلغتنامه دهخدادغینة. [ دُ غ َ ن َ ](اِخ ) نام احمقی است ، یا نام زنی است مشهور در حماقت . (منتهی الارب ). علم است احمق را، و گویند نام زنی است احمق . (از اقرب الموارد). و رجوع به دُغة شود.
داغگینلغتنامه دهخداداغگین . (اِخ ) دهی است از دهستان نهارجات بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند. واقع در 58هزارگزی جنوب خاوری بیرجند. دامنه ، گرمسیر و دارای 40 تن سکنه است . آب آن از چشمه است و محصول آن غلات ، شغل اهالی زراعت و راه آن م