خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ضَبْحاً پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آ
فرهنگ فارسی عمید
نخستین حرف الفبای فارسی؛ الف ممدود؛ آی با کلاه. Δ در حساب ابجد: «۱».
-
آب آشنا
فرهنگ فارسی عمید
کسی که شناوری بداند؛ آشنا به آب؛ شناگر: ◻︎ کسی کاندر آب است و آبآشناست / از آب ار چو آتش نترسد رواست (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۹۸).
-
آب بها
فرهنگ فارسی عمید
پولی که در بهای آب میدهند؛ حقالشرب.آبپاش۱. ظرفی فلزی و دستهدار که سر لولۀ آن سوراخهای ریز دارد و برای آب پاشیدن روی گلها یا زمین به کار میرود.۲. کسی که شغل او آبپاشی بر روی گلها وگیاهان است.
-
آب نما
فرهنگ فارسی عمید
۱. حوض یا جوی آب در خانه و باغ که آب آن نمایان باشد.۲. جایی که آب چشمه یا کاریز به روی زمین میآید.۳. سراب.۴. جایی در مسیر رودخانه یا سیلاب که سنگفرش و بالاتر از سطح رودخانه است.
-
آبا
فرهنگ فارسی عمید
۱. [جمعِ اَب] = اب۲. اجداد.〈 آباء سبعه: [قدیمی]۱. هفتپدر؛ هفتپدران.۲. [مجاز] هفتستاره؛ هفتسیاره.〈 آباء علوی: [قدیمی]۱. پدران آسمانی.۲. [مجاز] هفتسیاره؛ هفتفلک؛ هفتسپهر.
-
آتش پا
فرهنگ فارسی عمید
۱. تندرو؛ تیزرو.۲. بیقرار؛ بیآرام.
-
آتش زا
فرهنگ فارسی عمید
۱. زایندۀ آتش؛ آنچه آتش از آن تولید شود.۲. [مجاز] مؤثر.
-
آذرفزا
فرهنگ فارسی عمید
= آتشافروز
-
آرا
فرهنگ فارسی عمید
۱. = آراستن۲. آراینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): انجمنآرا، بزمآرا، جهانآرا، خودآرا، رزمآرا، سخنآرا.۳. (اسم) [مخففِ آرایش] [قدیمی] زیب؛ زیور: ◻︎ میان گوهر و زیور سراپای / بتان را زشت کرده زیب و آرای (فخرالدیناسعد: ۱۲۶).
-
آرام جا
فرهنگ فارسی عمید
جای آرمیدن؛ جای آسایش: ◻︎ پرستش کنم پیش یزدان به پای / نبیند مرا کس به آرام جای (فردوسی۲: ۱۵۷۵).
-
آرمان گرا
فرهنگ فارسی عمید
ایدهآلیست.
-
آریا
فرهنگ فارسی عمید
مهمترین شعبۀ نژاد سفید که در شمال فلات ایران زندگی میکردند و سههزار سال پیش به طرف جنوب رفته و در سرزمینهای ایران، یونان، آلمان و اروپای شمالی ساکن شدند.
-
آزالیا
فرهنگ فارسی عمید
نوعی درختچۀ سمی، دارای گلهای زنگی یا قیفی، خوشبو و به رنگهای سفید، صورتی، زرد، قرمز، یا ارغوانی که در نواحی کوهستانی میروید و بعضی از اقسام آن را در گلدان میکارند.
-
آزما
فرهنگ فارسی عمید
۱. = آزمودن۲. آزماینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): بختآزما، جنگآزما، رزمآزما، زورآزما.
-
آسا
فرهنگ فارسی عمید
۱. خمیازه؛ دهاندره: ◻︎ چنان نمود به ما دوش ماه نو دیدار / چو ماه من که کند گاه خواب خوش آسا (بهرامی: شاعران بیدیوان: ۴۰۴).۲. زیب؛ زینت؛ زیور؛ آرایش: ◻︎ به انواع نفایس خویشتن را / بهسان نوعروسی کرده آسا (عسجدی: ۲۱).۳. وقار؛ ثبات؛ آهستگی: ◻︎ سرو اگ...