ضیافت خانهلغتنامه دهخداضیافت خانه . [ ف َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب )مهمانخانه : به ضیافت خانه ٔ عقارب نواهس و حَیّات لواحس بشتافت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 456).از ضیافت خانه ٔ درد تو دل نومیدنیست هر نصیب
ضیافتلغتنامه دهخداضیافت . [ ف َ ] (ع اِمص ، اِ) مهمانی . (دهار) (مهذب الاسماء). میهمانی . سور. ج ، ضیافات . (مهذب الاسماء) : کفشگر... بضیافت بعضی از دوستان رفت . (کلیله و دمنه ). ایشان را بسرای ضیافت بردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 334).<
ضافطلغتنامه دهخداضافط. [ ف ِ ] (ع ص ) مسافر سفر دور و دراز. || شتر بارکش . || آنکه متاع را از شهری بشهری برد برای فروختن . (منتهی الارب ).
ضیافتدیکشنری فارسی به انگلیسیbanquet, dinner, feast, fete, fête, formal, function, gala, luau, reception
نواهسلغتنامه دهخدانواهس . [ ن َ هَِ ] (ع ص ، اِ) ظاهراً ج ِ ناهسه است ، اما در فرهنگهای عربی ِ به دسترس ما چنین جمعی دیده نشد : به ضیافت خانه ٔ عقارب نواهس و حیات لواحس بشتافت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 456). و رجوع به نَهْس شود.
خاصبکلغتنامه دهخداخاصبک . [ ب َ ] (اِخ ) نام شخصی بوده که با ملک و اتابک محمد پیوست و مردی مکار بود: چون ملک و اتابک محمد دو سه ماه در ضیافت خانه ٔ امراء ایگ بودند. پس بر عزم استعداد روی بفارس نهادند و در پسا خاصبک با ملک و اتابک محمد پیوست و فوجی از سوار و پیاده داشت . این خاصبک مردی بود مکار
منعلغتنامه دهخدامنع. [ م َ ] (ع مص ) بازداشتن از کاری . (تاج المصادر بیهقی ). بازداشتن . (المصادر زوزنی ). بازداشتن کسی را از کاری و چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ازاقرب الموارد). بازداشت و دورکردگی و دفع و رد و تعرض و ممانعت و نهی و نفی و انکار و مخالفت و مزاحمت .(ناظم الاطباء). جلوگیری
ضیافتلغتنامه دهخداضیافت . [ ف َ ] (ع اِمص ، اِ) مهمانی . (دهار) (مهذب الاسماء). میهمانی . سور. ج ، ضیافات . (مهذب الاسماء) : کفشگر... بضیافت بعضی از دوستان رفت . (کلیله و دمنه ). ایشان را بسرای ضیافت بردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 334).<
ضیافتدیکشنری فارسی به انگلیسیbanquet, dinner, feast, fete, fête, formal, function, gala, luau, reception
ضیافتفرهنگ فارسی معین(فَ) [ ع . ضیافة ] 1 - (مص ل .) مهمان شدن . 2 - (اِمص .) مهمانی ، مهمانی باشکوه .
ضیافتلغتنامه دهخداضیافت . [ ف َ ] (ع اِمص ، اِ) مهمانی . (دهار) (مهذب الاسماء). میهمانی . سور. ج ، ضیافات . (مهذب الاسماء) : کفشگر... بضیافت بعضی از دوستان رفت . (کلیله و دمنه ). ایشان را بسرای ضیافت بردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 334).<
تالار ضیافتbanqueting roomواژههای مصوب فرهنگستانتالاری در مهمانخانه/ هتل برای برگزاری مهمانیهای رسمی و مجلل
ضیافتدیکشنری فارسی به انگلیسیbanquet, dinner, feast, fete, fête, formal, function, gala, luau, reception